در يك مصاحبه مطبوعاتى، پس از مراجعت از سفربه كشورهاى عربى، نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام ابتدا شرحى پيرامون وضع فلاكتبار آوارگان فلسطين بيان كرد و اظهار داشت:
مؤتمر اسلامى از عموم كشورهاى اسلامى نمايندگانى به فلسطين دعوت كرده بود، تا تصميمى در مورد اين آوارگان اتخاذ گردد. البته من تصور كردم از كشور ايران فقط اين دعوت از من به عمل آمده، ولى در آنجا متوجه شدم از آيتالله كاشانى نيز دعوت كرده بودند، ولى ايشان نيامدهاند. در آنجا من نقشه حمله را كشيدم. عشاير اردنى و فلسطينى حاضر بودند با من در اين حمله و نبرد شركت و همراهى كنند، ولى متاسفانه اسلحه نداشتيم.
سپس آقاى نواب صفوى شرح مفصلى از وضع آوارگان فلسطين و كمكهاى ناچيزى كه تاكنون از طرف دولتها و ملل اسلامى به آنان شده است بيان داشته و از مؤتمر و اقدامات مؤتمر سخن گفت، و بعد سخن را به ملاقات با پادشاه اردن كشيده و افزود:
اردن يك كشور اسلامى است، ولى كلوب پاشا يك مرد انگليسى، بر ارتش اين مملكت مسلمان فرمانروايى مىكند. من تصميم گرفتم كلوب را مورد حمله قرار دهم و به پادشاه ماوراء اردن هم گفتم: يا كلوب را بكش و يا كنار برو!
آنگاه آقاى نواب صفوى شمهاى از مظالم انگليسىها را بيان نموده و گفت: اگر اين جزيره بريتانيا يكباره به زير آب مىرفت، چه خوب مىشد؟!
رهبر فدائيان اسلام افزود: پس از پايان جلسات مؤتمر مىخواستم به ايران بيايم، ولى در همين احوال دعوتى از برادران مصرى رسيد و ناگزير از اجابت اين دعوت شدم، ولى به شرط آنكه بيش از سه روز در مصر اقامت نكنم، يك بليط دو سره تهيه كرده، به مصر رفتم. من هميشه و در همه احوال، برادران مسلمان خود را تشويق و تهييج كردهام، ولى حقيقتاً در مصر برادران مصرى مرا تهييج نمودند. يك روز اخوانالمسلمين در مراسمى كه در دانشگاه قاهره به مناسبت سال شهادت دانشجويانى كه در قضيه كانال سوئز برپا مىشد، از من دعوت كردند... (... در اينجا آقاى نواب صفوى به طور مبسوط از «جامعه قاهره» يا دانشگاه مصر گفتگو كرده، سپس افزود:)
در اجتماع آن روز حدود هفتاد هزار نفر از دانشجويان و شاگردان مدارس ثانويه يا دانشآموزان دبيرستانها شركت كرده بودند و اين اجتماع عظيم را جمعيت اخوانالمسلمين به وجود آورده بود، زيرا دانشجويان و دانشآموزان مصرى غالباً از اعضاى اين جمعيت بودند.
رئيس و استادان دانشگاه نيز در اين مراسم شركت كرده و نزد من نشسته بودند. «حفلة ذكرى شهداء القنال» ـ يا مراسم يادبود شهداى كانال ـ به اين ترتيب آغاز شد.
شعار «اللهاكبر» و «لله الحمد» يك صدا از حلقوم هفتاد هزار نفر بيرون مىآمد. جمعيت نسبت به من و كشور ايران ابراز احساسات فوق العاده كردند، فرياد: «حى الله ابطال ايران»، «حى الله زعيم ايران»، «حى الله زعيم الاسلام»(1 ) به آسمان مىرفت. وقتى نوبت سخن به من رسيد; جمعيت يك پارچه احساسات شده بود و من خود نيز گويى در آسمان به پرواز درآمده بودم. شور و هيجان جمعيت به قدرى بود كه اگر فرمان حمله به كانال را مىدادند، همه مىرفتيم. جمعيت يك پارچه احساسات بود. قبل از من حسن دوح سخنرانى كرد. دانشگاه مصر در قضيه كانال صدها شهيد داده است و حسن دوح ضمن خطابه خود از دو تن شهداى دانشجوى اخوان با نام احمد منيسى و احمد شاهين تجليل كرد.
حسن دوح مىگفت: اى شاهين معظم كه در هنگام جنگ كانال در نماز شبت گريه مىكردى... كه ناگهان اختلالى رخ داد و نظم به هم خورد...
آقاى نواب صفوى گفت: شب همان روز، من در يك مجلس محاضره و سخنرانى و پس از آن در يك مجلس چاى كه بعضى از رجال، از جمله مفتى فلسطين هم در آن بودند، شركت كردم و پس از آن به آپارتمانى در دائره مجله «المسلمون» كه از تشكيلات اخوانالمسلمين و در «دارالاخوان» بود، رفتم. قبل از طلوع آفتاب ديدم در مىزنند. گفتم: در را بگشاييد. پس از گشودن در، عدهاى افسر و پليس وارد شدند. فهميدم يك بازى نظير بازىهاى مملكت خودمان در مياناست.
از افسران علت ورودشان را جويا شدم. گفتند: جمعيت اخوانالمسلمين منحل شد!... فهميدم باز انگليسىها كار خود را كردهاند. خيلى ناراحت شدم. با تلفن با جمال عبدالناصر ـ كه نخست وزير و مقتدرترين رجل مصرى است ـ در اين زمينه گفتگو كردم. گفتند شما در صورت تمايل از اين تاريخ مهمان دولت مصر هستيد و وزير اوقاف را كه فاضلترين وزارى مصر است، براى مهماندارى از من تعيين كرده بودند. من اين دعوت دولت مصر را از يك جهت پذيرفتم و آن هم از آن نظر كه بتوانم براى جمعيت اخوانالمسلمين اعاده شخصيت كنم.
سپس آقاى نواب صفوى اظهار داشت:
سرلشكر نجيب و جمعيت اخوانالمسلمين در زمان فاروق با يكديگر همكارى مىكردند و پس از روى كار آمدن دولت جديد، بين دولت و آن جمعيت هميشه يك نبرد پنهانى جريان داشت كه به آن صورت درآمد.
رهبر فدائيان اسلام اظهار داشت: وزير اوقاف مصر به استقبال من آمد و من به خاطر آزادى مجدد فعاليت جمعيت اخوانالمسلمين، با آنكه قصد نداشتم بيش از سه روز در مصر بمانم، دعوت دولت مصر را قبول كردم و در طول اين مدت، همه كوشش و اهتمام من در اعاده وضع جمعيت اخوانالمسلمين مصروف گرديد.
دولت مصر هم به اين علت از من دعوت كرد كه در آن وضع خود را محتاج ديد بگويد: نواب صفوى با ماست! يك روز مرا به مسجدى دعوت كردند. معلوم شد سرلشگر نجيب هم براى اداى نماز به آن مسجد مىآيد. در مسجد نجيب آمد و پهلوى من نشست. به او گفتم: شما را دوست داشتم از آن نظر كه با اخوانالمسلمين عليه انگلستان در يك جبهه مىجنگيديد، اكنون هم درباره انحلال جمعيت اخوانالمسلمين خبر رسمى منتشر نكنيد تا موضوع حل شود... نجيب قول داد.
پس از پايان نماز، چون كسى نبودم كه به دنبال نجيب راه بروم، به نماز مستحب ايستادم و نماز را طول دادم. بالاخره آمدند و گفتند: نجيب منتظر شماست. گفتم: نجيب كجاست؟ مرا به يك غرفه راهنمايى كردند. در آنجا عدهاى از رجال در اطراف نجيب حلقه زده بودند.
پس از ورود، به نجيب گفتم: آنچه به من گفتى يادت نرود و قولت مردانه باشد. شما و اخوانالمسلمين با هم بوديد كه انگليسىها را بيرون كرديد. نجيب بار ديگر به من قول داد كه سران اخوانالمسلمين را آزاد كرده و از آنان معذرت بخواهد و وضع آن جمعيت را اعاده كند»(2 ).
***
... البته همانطور كه مىدانيم بالاخره محمد نجيب به عنوان نخستين رئيس جمهور مصر، در مرحله نخست امر، توانست توطئه ناصر را در سركوب حركت اخوانالمسلمين خنثى سازد. و جمعيت آزادى عمل خود را بازيافت و اعضاء دستگير شده آزاد شدند، ولى چون اين توطئه ريشهدارتر از آن بود كه بدون سركوب كامل حركت اسلامى مصر پايان يابد، به ناچار در مرحله بعدى، خود ژنرال محمد نجيب نخستين رئيس جمهورى مصر نيز به اتهام تبانى و توطئه! اخوان همراه رهبرى اخوانالمسلمين دستگير شد و تا آخر عمر نيز تحت نظر بود و سالها، در بدترين وضع و ناگوارترين شرايط در اتاقى نمور و مملّو از حشرات، با تغذيهاى بسيار نامناسب، در سايه حكومت رفيق شفيق! خود عبدالناصر، به سر برد... و همه نامهها و نالههاى او بدون جواب ماند تا سرانجام غريب و تنها در همان اتاق مخروبه درگذشت(3 ) و رهبران اصلى اخوان هم توسط عبدالناصر به جوخه اعدام سپرده شدند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 - خداوند قهرمانان ايران را زنده بدارد ـ زنده باد رهبر ايران ـ زنده باد رهبر اسلام.
2 - مجله هفتگى «آشفته»، چاپ تهران - 1332.
3 - درباره وضع زندگى تأسفبار سرلشگر محمد نجيب اخيراً چندين كتاب، ـ و يكى به عنوان خاطرات خود وى ـ با اسناد و مدارك و نامهها و درخواستهاى مشروع و قانونى وى از عبدالناصر در مصر چاپ شده است... طالبين آگاهى بيشتر مىتوانند به آنها مراجعه كنند تا معنى دوستى در عالم «سياست» و «قدرت» روشن گردد!