از شخصیت های شریف و پاکدامن، وارسته و مسلمان که در شهریور ماه 69 به رحمت ایزدی پیوست مهندس کاظم حسیبی بود. وی در 1285 شمسی متولد شد. پدر او حاج محمدعلی یزدی از بازاریان تهران بود و کاظم به طور طبیعی در تهران بزرگ شد و پس از تحصیل مقدماتی در مدرسه کمالیه و سپس در دارالفنون، دو سالی هم در مدسه حقوق درس خواند و سپس در نخستین آزمون اعزام محصل به خارج شرکت کرد و قبول شد و همراه گروه اعزامی، در سال 1307 به فرانسه رفت و در مدرسه عالی پلی تکنیک آن جا درس خواند و سپس رشته معدن را در مدرسه عالی معادن پاریس گذراند و پس از 8 سال مطالعه و تحصیل پربار درباره فولاد، ذوب آهن و نفت به ایران بازگشت و در سال 1315 وارد دانشکده افسری شد و مدتی استاد دانشگاه جنگ بود تا آن که در سال 1327 استاد دانشکده فنی شد و در دوره 17 به مجلس راه یافت و همراه دکتر مصدق به لاهه و آمریکا رفت و نطق معروف و تاریخی آقای حسین مکی را تهیه و تنظیم کرد و در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، چهره پشت پرده در گروه جبهه ملی به حساب می آمد و در ماجرای خلع ید از انگلیس، در کنار مهندس بازرگان فعال بود.
مهندس حسیبی در تأسیس «کانون مهندسین ایران» و سپس «حزب ایران» نقشی عمده به عهده داشت و شرط «مسلمان بودن عضو حزب» از یادگارهای حسیبی بود در حالی که می دانیم «حزب ایران» هیچ وقت یک حزب اسلامی نبود.
حضور فعال شش ساله حسیبی در صحنه سیاست با کودتای 28 مرداد پایان یافت و او مدت 19 ماه زندگی مخفی داشت و سپس با نوشتن یک نامه خطاب به مقامات، به قم آمد و در حرم متحصن شد که توسط مأمورین دستگیر و به زندان لشکر زرهی انتقال یافت و پس از مدتی بازداشت، آزاد شد و به کار تدریس پرداخت...
در همان اوایل کودتای 28 مرداد، مهندس حسیبی از مخفی گاه خود نامه ای خطاب به آیت الله کاشانی نوشت و به عنوان یک فرزند مسلمان، از ایشان خواست که در قبال رژیم کودتا موضع بگیرد وگرنه متهم به «همکاری» خواهد شد!.
مهندس حسیبی در نامه خود می نویسد:
شما را به شرافت فاطمه زهرا قسم، با تحمل و تأمل نامه را بخوانید.
حضور محترم حضرت آیت الله کاشانی
امیدوارم که خدای بزرگ توفیق خدمت گزاری به همه مدعیان خدمت به خلق عنایت فرماید و بنده را نیز توفیق دهد که در زمره خدمتگزاران باقی بمانم. علت تصدیع بنده این است که خواستم به وظیفه دینی و وجدانی خود عمل کرده باشم و جنابعالی را از سرنوشتی که در انتظار ملت ستمدیده ایران است آگاه کنم تا هر اقدامی را که وجدان یک مسلمان شرافتمند و میهن دوست قضاوت می کند و دستور می دهد اجرا بفرمایید که توفیق حاصل شود که مسئله نفت ایران را دست و پا بسته تسلیم یک ملک ننماید و کشور بدبخت و ستمدیده ما را گرفتار استعمار ظاهری آمریکا که شامل استعمار باطنی انگلستان است نکند (ان شاء الله)
شما بایستی بدانید که در صورت ادامه سکوت مرگبار فعلی که متأسفانه خود آن جناب نیز از آن برکنار نیستید، خیانتی به کشور ایران تحقق خواهد یافت.. مگر جنابعالی خود را بزرگترین دشمن سرسخت آمریکا بخصوص انگلیس معرفی نمی فرمودید و نمی فرمایید؟ مگر شما صدبار اظهار نفرموده بودید و اخیراً نیز ضمن مصاحبه ها نفرموده اید که تنها اختلاف شما با مصدق در زمینه سیاست داخلی او بوده است و نسبت به سیاست خارجی کاملاً با او هم عقیده و هم صدا بوده و هستید؟ مگر نه این بود که شما خود را دشمن دشمنان ایران و خدمت گزاران به سیاست اجنبی و به خصوص سیاست انگلیس معرفی می فرمودید و می فرمایید؟ چرا با فطانت سیاسی که دارید متوجه این نکته نمی شوید که دولت فعلی و دربار دست به دست هم داده و کشور را در مقابل چند میلیون دلار، تسلیم هوا و هوس های آمریکایی ها می نمایند آیا بندگی آمریکا یا بندگی انگلیس فرقی دارد و آیا بندگی آمریکا دنبال خود و زیر پرده همان بندگی سیاست استعمار شوم انگلستان نیست؟
شما که طرفدار طرد اشخاص نادرست و یا خدمتگزاران به اجانب از دستگاه دولتی و بخصوص مقامات حساس کشور بوده اید، با برگشت افسران بازنشسته و بسیاری اشخاص دیگر که در رأس امور حساس کشورند نظریات آنجناب تأمین شده یا نظریات دشمنان ملت ایران و خارجیان به خصوص دولت فخیمه انگلستان؟
اگر راهی که دولت فعلی می رود از نظر حل مسئله نفت و سیاست خارجی مطابق نظر جنابعالی است که عرضی ندارم و فقط بایستی از خدای بزرگ، ملت ایران عاجزانه بخواهد که او را از خطرات سرنوشتی که در انتظار اوست به تفضل خود در امان بدارد و بحثی نیست! ولی اگر مخالف نظر جنابعالی است بفرمایید که شخصی چون شما که در دوره دکتر مصدق که به نظر شما خطاکار است آن همه فعالیت برای انتقاد از او داشتید چرا فعلاً از جریان خود را کنار کشیده و در مورد دولت فعلی که با نیرنگ و پول اجنبی و کودتا سرکار آمده است سکوت اختیار می فرمایید؟ این سکوت عجیب شما را در وضع حاضر ملت به چه تعبیر کند؟ اگر راهی که دولت فعلی از نظر سیاست داخلی طی می کند مطابق آرزوهای شماست که باز هم بحثی نیست ولی اگر مخالف آمال اصلاح طلبانه شماست چرا دیگر مهر سکوت بر لب زده اید و وضع ناهنجار فعلی را با خونسردی می پذیرید؟ آیا خیال نمی کنید که موقع اقدام شما همین امروز است و هر ساعتی که تأخیر شود واجبی فوری و عینی را ترک فرموده اید مخصوصاً این که ترک این واجب با حیات 25 میلیون ایرانی مسلمان و چند صد میلیون مسلمان تمام جهان که نهضت ملی ایران را نهضت نجات بخش خود شناخته اند ارتباط دارد؟
حضرت آیت الله آقای کاشانی، به خدا قسم که من تمام مطالب بالا را از روی سوز دل و علاقه به شرافت و نهضت ملی ایران که نام شما اقلا در خارج از ایران در ردیف اول ذکر شده و می شود اظهار می نمایم و اگر به شخص شما هم علاقه نداشته باشم، به شرافت ملت ایران و آبروی کشور و به وجود نهضت که خود سهم کوچکی در آن داشته ام، علاقه مندم و برای این است که شمه ای از مطالبی را که به نظر من درست بر علیه منافع ملی از نظر داخلی و خارجی در دولت فعلی انجام شده و یا در شرف انجام است، به عرض رسانیدم و خود یقین دارم که جواب تمام مطالب بالا در جهتی است که خود خیال می کنم جناب عالی را شناخته ام و بنابراین حق دارم از سکوت جنابعالی اظهار تأسف و تأثر نمایم و چنانچه چندبار نظریات خود را بدون پرده، گرچه تلخ و ناگوار بود، به عرضتان رسانیدم فعلاً هم به عرضتان می رسانم ملت و مملکت از سکوت بی موقع شما زیان فراوان می برد. من وظیفه فرزندی و کوچکی خود را در مقابل جنابعالی و وظیفه میهن پرستی خود را در مقابل ملک و ملت با گرفتاری و ناراحتی فکری که فعلاً دچار آن می باشم، با این نامه که از نظر جنابعالی که شخص مؤثر هستید می گذرانم، انجام داده ام و خشنود هستم و امیدوارم که با استفاده از نبوغ سیاسی خود اقدامی بفرمایید که جلو این جریانات که ما را به طرف استبداد مطلق سوق می دهد گرفته شود و اگر گرفته نمی شود لااقل وظیفه وجدانی و میهنی و مسلمانی خود را انجام داده باشید. شعار ما در جنگ نفت این بوده و هنوز هم همین آیه مبارکه از سوره توبه باید باشد.
قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و ایدی المؤمینین.
خدا یار خدمتگزار صدیق می باشد.
جاوید باد ایران ـ مهندس کاظم حسیبی1
همانطور که ملاحظه می کنید، نامه فاقد تاریخ است، ولی محتوای آن نشان می دهد که در شرایط بحرانی پس از کودتای 28 مرداد و در اوج اختناق کودتاچیان نوشته شده است... البته در این نامه، جملات اهانت آمیزی نیز ذکر شده که به ظاهر دور از اخلاق نرم و ملایم مرحوم حسیبی است و به هر حال در این جا ضرورتی بر نقل آنها نبود ولی اشاره به نکته ای در این جا، ضروری است: بر خلاف آنچه تصور شده است، آیت الله کاشانی در قبال رژیم کودتا ساکت نبود و اگر در مراحل نخستین چنین می پنداشت که می توان آنها را اصلاح کرد و از آنها خواست که به ملی شدن صنعت نفت ادامه دهند، در مراحل بعدی، برایشان روشن شد که باند کودتا، عاملان رسمی امپریالیسم و استعمارند و از آنها نباید توقعی داشت و روی همین اصل بود که هر گونه رابطه یا تأییدی را قطع کرد و اعلامیه های تندی که مورد نظر مرحوم مهندس حسیبی و دیگران بود، علیه کودتاچیان، کنسرسیوم و استعمارگران صادر کرد که از آن جمله، اعلامیه زیر است:
اعلامیه آیت الله کاشانی
بسم الله الرحمن الرحیم
ولاتحسبن الله غافلاً عمّا یعمل الظالمون
گمان نکنید خداوند غافل از رفتار و کردار ظلم کنندگان است.
هموطنان گرامی با این که به کرات چه شفاهاً و چه ضمن اعلامیه و مصاحبه و نامه در مورد تجدید رابطه با انگلستان و مسئله نفت و تعدّیاتی که به حقوق حقّه مردم و سلب آزادی و اختناق مطبوعات که از طرف دولت اعمال می شود به موقع تذکرات خیرخواهانه به منظور حفظ منافع و مصالح عالیه ملت و مملکت به رئیس دولت داده و به خصوص درباره رعایت آزادی کامل انتخابات که با حیات سیاسی و استقلال ملت و مملکت بستگی تمام دارد، صریحاً اهمیت آن را خاطرنشان نمودم، مع الأسف مشاهده می شود که هیچ وقت وضعیات مملکت تا این اندازه اسف انگیز و دلخراش نبوده و آزادی جز برای عمال انگلیس نیست مطبوعات و نشریات ملی امکان هیچ گونه اظهار عقیده در بیان حقایق را ندارد به طوری که امروز یک روزنامه ملی وجود نداشته و همه در توقیفند و هم چنین بسیاری از ملیون و آزادی خواهان متدین در زندان ها به سر می برند دزدان و جانیان و عناصر بد سابقه کثیف ترین عمال انگلیسی با سرنیزه بدون هیچ بیم و هراسی در مراکز انتخابیه تحمیل به ملت می شوند و تصمیم گرفته اند دوباره انگلیس ها را به جان و مال و عرض و ناموس ملت مسلط ساخته و مملکت را مستعمره انگلیس قرار دهند.
این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و رفتار قرون وسطایی را با مردم شرافتمند ایران بنماید و مملکت را بعد از آن همه فداکاری هایی که ملت برای قطع ریشۀ استعمار نموده دوباره اسیر چنگال اجانب کند اگر در این جنایات در امور داخلی و خارجی اتکاء او به نظامیان وطن خواه و شریف است، اطمینان دارم هیچ وقت آنها حاضر به این جنایات و قبول ذلت و خیانت به ملت و مملکت نیستند آنها حلال زاده و اولاد ملت مسلمان ایران هستند و در «روز سی تیر قوام» امتحان خود را داده اند صریحاً می گویم که اگر دست از خیانت برداشته نشود ملت رشید و غیور ایران با قیام شجاعانه خود خائنین و مسببین بدبختی خود را هر کس و در هر مقام که باشد در اولین فرصت ممکنه به شدیدترین وجهی مجازات خواهند نمود.
در خاتمه چنانچه در پایان نامۀ خود به آقای زاهدی قبلاً متذکر گردیدم و در اعلامیه هایی که در رادیوهای دنیا نیز منتشر گردیده گفته ام اگر مجلس هیجدهم با این وضعیت ننگین تشکیل شود هیچ کس جز معدودی نوکران و سرسپردگان اجنبی آن را به رسمیت نمی شناسند و هر قراردادی که به تصویب برساند سرنوشت آن بدتر از قرارداد نفت 1933 خواهد بود شکی نیست که با صدور این اعلامیه گرفتار انواع تهمت ها، حمله جراید مزدور دولت و اجانب خواهم شد، ولی من همه مصایب را استقبال می کنم زیرا تصمیم خود را از نخستین روز مبارزه گرفته ام که برای حفظ شئون و حیثیت و شرف و دیانت ملت و مملکت تن به همه مشقت و مصیبتی داده و بدهم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
14/11/32 ـ سید ابوالقاسم کاشانی
این اعلامیه به خوبی نشان می دهد که آیت الله کاشانی نه تنها در کنار، بلکه پشتیبان کودتاچیان هم نبود و اگر سرکوب عناصر اسلامی و خارج کردن آیت الله کاشانی از صحنه سیاسی توسط حکومت ملی گرایان انجام نمی گرفت، هرگز شرایط برای پیروزی و سلطه مجدّد استعمار و مزدوران آن، فراهم نمی شد.
متهم ساختن یک شخص بر اینکه با مخالفت ها و دخالت های خود، یک نهضتی را شکست داد، و امپریالیسم را بر کشور مسلط ساخت، مسئله ای را حل نمی کند... و به طور طبیعی منطقی هم نمی تواند باشد، چون اگر زمینه آماده نبود، یک فرد، هرچند هم که نیرومند باشد، نمی توانست نهضتی را شکست دهد. آیا واقعاً ملی گرایان و حتی حزب ایران که مرحوم مهندس حسیبی مؤسس اصلی آن بود، در عمل نقشی در شکست نهضت نداشتند؟. شهود عینی در این زمینه مطالبی دارند که ما به نقل یکی از آنها، برای روشن ساختن زاویه ای تاریک از تاریخ معاصر ایران، می پردازیم:
خاطرات سرهنگ رحمانی:
«جناب سرهنگ غلامرضا مصور رحمانی» در خاطرات خود، درباره نقش مخرب دوستان مرحوم مهندس کاظم حسیبی، تحت عنوان «خیانت حزب ایران» مطالبی دارد که نقل خلاصۀ آن، برای روشن شدن نقش افراد و احزاب، در ماجرای کودتای 28 مرداد و مقدمات آن، بی مناسبت نیست.
سرهنگ رحمانی می نویسد: تعداد افراد ملت دوست و شرافتمند که در حزب ایران عضو بودند، رقم بالائی را تشکیل می داد، ولی مدیریت حزب به دست کسانی افتاده بود که مسیر مصلحت حزب را از مسیر ملت ایران جدا می دانستند و در موارد اساسی که تناقص یا تضاد بین دو مسیر حاصل می شد، مصالح حزب را بر منافع ملت مقدم می داشتند و به سود مقاصد شخصی خود عمل می کردند. برخی از رهبران حزب ایران با اعمال شیوه های ناخردمندانه و اغلب مزورانه، لطمات جبران ناپذیری به نهضت ملی ایران وارد ساختند. موارد زیر نمونه هایی است از اینگونه شیوه ها:
1 ـ گماردن مزورانۀ سرتیپ مهندس تقی ریاحی در رأس ستاد ارتش با دسیسه عنوان کردن «نمرۀ وفاداری به نهضت» که در عمل چیزی جز «نمرۀ خیانت به نهضت» نبود.
مهندس تقی ریاحی که در واقع علت مستقیم سقوط مصدق در کودتای روزولت است، برای توجیه رویه عجیب خود در بکار نینداختن نیروهای ارتشی علیه آشوبگران شعبان بی مخ، تشبث به کلام «اتومات شده بودم» کرد، که القاء کنندۀ حرکات متشتّت و بی ربط است و حال آنکه سرتیپ نامبرده نهایت سماجت حساب شده را در تمام طول روز 28 مرداد برای عاطل نگاه داشتن ارتش به کار برد، و علی رغم اصرار حضوری و تلفنی مکرّر فرماندهان واحدها، از اعزام واحدهای رزمی و موتوری برای متوقف ساختن اوباش خودداری کرد و از این جهت عمل نامبرده کاملاً مرتبط و منظّم بود!
2ـ تحویل دادن حزب ایران به یک بنگاه کاریابی و کشت عقده «برتری مهندس» در جامعه!
به این ترتیب که صرف گواهی مهندسی را که در اروپا و آمریکا اهمیت خاصی ندارد و اغلب در ایران چیزی جز گواهی نامه های عملی از بنگاه های حرفه ای اروپا مانند قندریزی، نساجی، رنگرزی، ریخته گری و امثالهم نبود، صرف نظر از درجۀ آن به صورت یک ابزار لازم و کافی تلقی کرد که به دارندۀ آن صلاحیت تصدی هرگونه کار اقتصادی، سیاسی، مالی، اداری و نظامی را در مؤسسات ایرانی می داد. یعنی درواقع به عنوان «مهندسی» صرف نظر از درجه و موضوع آن در انظار، جنبۀ «معجون افلاطونی» داد که دارندۀ آن را برای هر کاری صالح می گرداند. تمام تخصص های علمی دیگر، ولو در درجه های بالاتر و از مؤسسات علمی مهم تر، در مقابل مهندسی ضعیف تر می گردید. آن عضو حزب ایران که عنوان «مهندس» را جلوی اسم خود گذارده بود، ولو ارزشی بیش از یک رنگرز عملی یا نساج حرفه ای با دو سال سابقۀ عملی و علمی در یک مؤسسۀ آلمانی نداشت، به مدیریت یک مؤسسه گمارده می شد، بدون اینکه اطلاعی از بازاریابی داشته باشد یا فلان مهندس شیمی در قندسازی مدیر مؤسسۀ قندسازی می شد بدون اطلاع از مدیریت.
آن وقت افراد ذیصلاحیت که دارای تحصیلات عالی و تجربه های ذیقیمت در رشته های بازرگانی و مدیریت بودند از کار دور نگاه داشته می شدند. این رویۀ خانه خراب کن و مغرضانه از هم گسیختگی و انحلال در اغلب مؤسسات و کارخانجات ایجاد کرد که تاوانش را البته ملت داد.
دسیسۀ گماردن سرتیپ مهندس ریاحی در رأس ستاد ارتش، نمونۀ کامل این رویۀ خانمان سوز است. مهندس ریاحی از امور نظامی به کلی بیگانه بود. درست است او درجۀ نظامی داشت، ولی درجۀ او به گونه ای درجۀ نظامی یک پزشک ارتش بود که فاقد ارزش نظامی است. او نه دانشکده افسری را طی کرده بود، نه دانشگاه ستاد و جنگ، تجربۀ خدمتی سرصف را هم نداشت. دسیسۀ حزب ایران او را علی رغم افسران مجرب و تحصیل کردۀ حرفه ای نظامی به ستاد ارتش راند که نتایج خانه برانداز را موجب شد.
سرتیپ ریاحی عالماً و عامداً ارتش را در تمام روز کودتا عاطل نگاه داشت و اجامر و اوباش شعبان بی مخ را که در ابتدای امر چند ده نفری بیش نبودند و جز چاقو و عربده چیزی به اختیار نداشتند، آزاد گذاشت که بر پایتخت مسلط شوند.
از آنها که در متن کار بودند کسی نیست که نداند در آن روز واحدهای مجهز زرهی و هوایی و موتوریزه ارتش، آماده عمل و مترصد بودند با یک دستور ستاد ارتش به سرعت اوباش بی اسلحه را متفرق کنند، ولی او فقط دو تانک را برای جلوگیری از کودتا مأمور کرد و در اختیار کودتاچیان باقی گذاشت تا برتری آتش با کودتاچیان باشد. پاره ای از افسران و فرماندهان که دلیل سکوت و عدم فعالیت مطلق سرتیپ مهندس ریاحی را نمی توانستند بفهمند و شاهد توسعۀ ساعت به ساعت شرارت بودند، شخصاً در ستاد ارتش حاضر شدند و با مراجعه به او تقاضای دستورالعمل حضوری کردند. ولی «مهندس» نامبرده مصرانه از صدور هرگونه دستور خودداری کرد و با امتناع از انجام هرگونه فعالیت مثبت در تمام روز، شهر را دربست، خائنانه تسلیم کودتاچیان کرد. «جالب است که سپهبد زاهدی تا آخر روز در شمیران مخفی مانده بود و او را با اصرار به وسیلۀ زره پوش به شهر آوردند، زیرا باور نمی کرد کار به آن سادگی ممکن بود تمام شود» (کتاب ضد کودتا، کرمیت روزولت، صفحۀ 217.).
3 ـ ایجاد نفاق بین دکتر مصدق و یارانش به منظور منزوی کردن او... گردانندگان حزب ایران از انجام هیچ عملی برای ایجاد نفاق بین دکتر مصدق و یارانش، خودداری نکردند. منظورشان از این عمل، منزوی کردن دکتر مصدق بود تا ناچار شود خود را به دامن حزب ایران بیندازد. ایجاد اختلاف بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق ممکن نبود بر مبنای حسن نیت تصور شود. چرا که اگر حسن نیتی در بین بود تمام کوشش و توانایی حضرات بایستی برای ایجاد روح همکاری و رفع علل نفاق به کار می افتاد، نه برعکس.
همه می دانند آیت الله کاشانی، پشتیبان بسیار مؤثر دکتر مصدق بود و در روز سی تیر هم او مردم را دعوت به تظاهرات به حمایت از دکتر مصدق کرد. برعکس حزب ایران که افراد بسیاری از متابعین خود را در پست ها و مقام های حساس دولتی گنجانده بودند از آیت الله کاشانی فقط یک نفر در پست اداره اوقاف جای داده شده بود، ولی همین یک نفر برای برانگیختن حس حسادت گردانندگان حزب ایران کافی بود.
گردش کار ادارۀ اوقاف و سازمان آن بهشت آسا نبود، اما گردش کار و سازمان وزارتخانه و ادارات دیگر دولتی هم که در دست کاندیداهای حزب ایران بودند بهتر از آن نبود. در ادارۀ اوقاف کسی مو را از ماست نمی کشید و حیف و میل هایی احتمالاً صورت می گرفت، در مؤسسات دولتی بالا هم اگر وضع بدتر از آن نبود، بهتر هم نبود. ولی حزب ایران با کمال حوصله و دقت، همّ خود را صرف کرد که فقط خطاها و اشتباهات و احیاناً سوءاستفاده های جزئی که در اداره اوقاف صورت گرفته بود، جمع آوری کند و آنها را در لیست مفصلی به نظر دکتر مصدق برساند.
این دسیسه، دکتر مصدق را وادار کرد که کاندیدای آیت الله کاشانی را از کار اوقاف دور سازد. دور کردن رئیس وقت اداره اوقاف به وسیلۀ دکتر مصدق تحت عنوان سوءاستفاده، برای آیت الله کاشانی که به خوبی از سوءاستفاده های کلان سایر مؤسسات دولت مستحضر بود، شکی باقی نگذاشت که دکتر مصدق با شخص او عناد دارد و هدفش مبارزه با فساد که ادارۀ اوقاف را در مرحلۀ پایین اولویت می گذارد نیست، بلکه ضایع کردن و تحقیر شخص او است. از آن موقع آیت الله کاشانی که در شخص مصدق جز حق ناشناسی و سوءنیت نسبت به خود چیز دیگری نمی دید، به نحو قطعی جدا شد و به دشمنی پرداخت.
نفوذ آیت الله کاشانی نزد معتقدین او در ارتش، ضمناً موجب تولید شکاف بین سازمان و برخی از افسران ارتش و تضعیف سازمان شد. این دسیسه ها کمک بسیار کرد که دکتر مصدق در کودتای روزولت تنها بماند».2
با نقل این شهادت، از این موضوع می گذریم...
خاطره ای از مهندس حسیبی
در سال 46 یا 47 بود که من برای بار دوم به عنوان «عضو هیئت علمی حسینه ارشاد»3 عازم حج شدم. تنها شرط من برای سفر حج آن بود که یک اطاق کوچک، ولو در طبقۀ آخر ساختمان! کاروان، به اینجانب بدهند، چون در غیر این صورت و با توجه به کثرت تردد و سروصدای حجاج، امکان استراحت سلب می شد و به طور طبیعی قدرت هرگونه کار ثمربخشی در روز، از بین می رفت!
در مدینۀ منوره در آخرین طبقه ساختمان 7 طبقه ای یک اطاق داشتم که مسئول محترم حسینیه ارشاد آمد و گفت: میهمان عزیزی داریم که از اروپا می آید و اگر هم اطاق شما نباشد، بر او سخت خواهد گذشت و شما نیز فرصتی را از دست خواهید داد!
گفتم: شرط ما را به هم نزنید. گفت: نه! اگر بدانید میهمان شما کیست، حتماً خودتان شرط را به هم می زنید؟... مهندس حسیبی است و فرصت خوبی برای رسیدن به تاریخ نهضت ملی شدن صنعت نفت!
بلافاصله شرط خود را «فسخ» کردم! و چمدان مرحوم مهندس حسیبی را همراه یک تخت اضافی، به اطاق من آوردند...
عصر همراه آقای صدر بلاغی و مهندس حسیبی به زیارت حرم نبوی مشرف شدیم. سفر اول حج مهندس حسیبی بود و یک دنیا شوق دیدار یار، خلوص و معنویت و روحانیت داشت، تقریباً کمی شبیه به حالات سفر اول دکتر شریعتی که چگونگی آن را در کتاب حج او خوانده اید...
از روز بعد بحث های ما شروع شد. او از مرحوم آیت الله کاشانی «گله» داشت و من از جفای سیاست بازان ملی گرا انتقاد می کردم... سرانجام به این نتیجه مشترک رسیدیم که هر دو جناح مرتکب اشتباهاتی شدند و کار نهضت را به شکست کشانیدند!
از روز دوم ورود مهندس حسیبی بر اطاق من، از حرم که بر می گشتم، می دیدم که «خدمه» کاروان حسینیه ارشاد، اطاق را تمیز و تخت و پتو را مرتب کرده اند! فکر کردم که به خاطر مهندس حسیبی است، چون روزهای قبل، خبری نبود! دو سه روز بعد که با آقای حسیبی صحبت می کردم، گفتم با آمدن شما اطاق را هر روز تمیز و مرتب می کنند! لبخندی زد و گفت: کی مرتب می کند؟ گفتم خدمه کاروان! گفت: نه! من از دوران قدیم عادت دارم که پس از نماز صبح، و قبل از صبحانه تختم را مرتب می کنم.
ولی در این جا صبر می کنم که شما بروید برای صبحانه و بعد من اطاق را مرتب می کنم. از این اخلاق و فروتنی مهندس حسیبی شرمنده شدم و از روز بعد، مرتب کردن اطاق نوبتی شد و در طول مدت حج که با وی هم اطاق بودیم همواره، این همکاری! ادامه داشت.
تغییر خط
در گفتگوهای سفر حج، روزی به مناسبتی از جنجال تغییر خط درتهران، سخنی به میان آمد. مرحوم مهندس حسیبی گفت: اتفاقاً من هم موافق آن هستم و برای مبارزه با بی سوادی و رفع مشکلات خط فعلی راهی جز تغییر و اصلاح خط نیست... من رساله ای هم در این باره نوشته ام که چاپ شده است...
بحث ما در این زمینه چند روز ادامه داشت. چون من هم تحقیقی در این زمینه داشتم که در مجله «مجموعه حکمت» چاپ قم، بخشی از آن همان سال ها چاپ شده بود و به دور از مسایل فنی خط شناسی، گفتم آقای مهندس! اگر تغییر خط موجب باسوادی مردم می شد الآن می بایست پس از خیانت معروف مصطفی کمال ـ آتاتورک! ـ مردم ترکیه همه باسواد باشند ولی می دانیم که 85% آنان هنوز بی سواد هستند... و اگر مشکل خط و یا کثرت علایم موجب بی سوادی بود، امروز مردم ژاپن با آن خط مشکل و پنج هزار علامت، می بایست همه بی سواد بودند که می دانیم 95% آنان باسوادند... و تازه مگر من و شما با همین خط، سواد دار نشده ایم؟ این به نظر من یک توطئه استعماری است که پس از ترکیه می خواهند ایران را از اسلام و سابقه تاریخی و حتی هویت ملی خود جدا سازند، همان طور که در ترکیه نسل فعلی را با فرهنگ و تاریخ هزارساله آن، بیگانه ساخته اند!...
آقای حسیبی، پاسخ قانع کننده ای نداشت و سرانجام در این زمینه به توافق نرسیدیم ولی بی شک، مهندس حسیبی در انتخاب روش برای رفع بی سوادی، دچار اشتباه شده بود و هرگز او را در این زمینه، نمی توان با سعید نفیسی و ابراهیم پورداود و دیگر غربزدگان هوادار تغییر خط، در یک ردیف شمرد.
به ایران که آمدیم، در رساله «چگونه خط را باید اصلاح کرد» آقای مهندس حسیبی، پیشنهاد عجیبی هم دیدم که باور نکردنی بود و آن پیشنهاد تعیین سالها، بر اساس سالهای مسیحی با نام های بین المللی بود که به نظر من این یکی، دیگر خیلی «ساده اندیشی» بود!.
دو صفحه از رساله وی و خط اصلاح! شده پیشنهادی مرحوم حسیبی و پیشنهاد تاریخ مسیحی را در همین جا ملاحظه می کنید:
آثار
متأسفانه از مهندس حسیبی آثار مکتوب چاپ شده به یادگار نمانده است، جز قسمت اول از جلد دوم کتاب «درباره نفت» که در سال 1330 چاپ شده است و ظاهراً جلد اول، همان مطالب تهیه شده توسط وی، درباره نفت بود که توسط حسین مکی در مجلس ایراد شده است. جزوه چهل صفحه ای «اصلاح خط»! هم ای کاش از ایشان به یادگار نمی ماند!.
تنها اثر چاپ نشده مرحوم حسیبی، مجموعه 35 دفتر خاطرات روزانه او است که از سال 1329 تا 1363، آنها را یادداشت کرده و بیشتر آنها هم فقط «یادداشت» است و نیاز به توضیح و تفصیل دارد.
نقل یک صفحه از این یادداشت ها، چگونگی محتوا را نشان می دهد. امیدوارم که بازماندگان آن مرحوم، این یادداشت ها را، علی رغم وصیت ایشان، پس از ویرایش لازم و حذف مطالب عادی و روزمره ـ مانند نهار خوردن و منزل ابوی رفتن! و چند ساعت خوابیدن! ـ به دست چاپ بسپارند.
شنبه 28 اردیبهشت 1330 ـ 19 مه 1351
تشکیل حزب زحمتکشان توسط دکتر بقایی فتوای آیت الله کاشانی به جهاد در مصاحبه ای و دعوت به میتینگ 31 اردیبهشت بیانیه دولت امریکا که از بی طرفی در زمینه نفت بیرون آمده است.
ساعت 5/5 بیدار و پس از نماز و ورزش کامل برای ساعت 5/7 به شهر و به مجلس شورا رفتم و نیم ساعت قبل از تشکیل جلسه هیأت مختلط را به خواندن پرونده های سری نخست وزیری پرداختم و پس از تشکیل جلسه که تا سه ربع بعدازظهر ادامه داشت نامۀ شرکت نفت و جواب آن که توسط وزارت دارایی تهیه شده بود مطرح گردید ولی جواب یک نقص داشت و به علاوه از نقطۀ نظر اختصار یا معتدل بودن مورد بحث قرار گرفت اما بالاخره قرار شد بعدازظهر رسیدگی و پاسخی توسط متین دفتری، دکتر شایگان و یک نفر دیگر تهیه گردد و فردا بعدازظهر در هیأت مختلط مطرح گردد من هم پیشنهاد کردم که جلسه های هیأت مختلط بعدازظهر و سو کمیسیون ها صبح تشکیل گردد و نجم تأیید کرد که سوکمیسیون هایی که من در آنها شرکت دارم در وزارت دارایی در اتاق خودم تشکیل شود. ضمناً برای تبلیغات قرار شد ساعت یک جلسه ای در وزارت امور خارجه تشکیل شود و من به آنجا رفتم و قرار شد که اخبار نفتی رادیو و اخبار نفتی وزارت خارجه برای اینجانب به وزارت دارایی فرستاده شود و ما سعی کنیم جواب بحث هایی برای گفتن در رایو تهیه نماییم. ساعت 2 با پیرنیا که در جلسه بود به وزارت دارایی و برای اولین بار به اتاق خودم و بعد وزیر دارایی را ملاقات و راجع به لزوم جدا کردن اداره کل نفت و انتصاب خلیلی در تماس آن و برداشتن فرمان فرمایان صحبت نمودم. و قرار شد یکی دو روز دیگر اقدام شود. ساعت 3 به منزل ابوی رفتم و پس از ناهار و خواب ساعت 5 بیرون آمدم و به فرستاده کاتوزیان راجع به فروزان داماد او گفتم که از من به علت عدم شناسایی اشخاص در وزارت دارایی انتظاری نداشته باشد. بعد به کانون مهندسین رفتم و تا ساعت 17 آنجا بودم. نفیسی ـ پرخیده ـ بلالی ـ ایروانی ـ خلیلی آمدند و قرار شد چهارنفر برای سوکمیسیون فردا به مجلس بیایند و مقدمات لازم از حیث اساسنامه را همراه بیاورند. ساعت 7 به حزب رفتم و تا ساعت 5/10 حزب بودم و نسبت به حزب زحمتکشان ملت ایران که بقایی درست کرده صحبت و قرار رفتار و ملایم و دوستانه با آن شد و نسبت به انتصاب بعضی از رفقا مثل موسوی و طباطبایی و دانش پور در قسمت نفت صحبت شد و بیانیه امریکا و انگلیس مطرح گردید و آقایان ماندند که اعلامیه ای بدهند و برای آقای صالح نطقی تهیه نمایند.4
بی تردید شخصیت وارسته و مسلمانی چون مهندس کاظم حسیبی، نمی توانست در مسئله انقلاب اسلامی ایران بی تفاوت باشد. یاران و همکاران او در حزب ایران، روش خاصی داشتند که مهندس حسیبی آن را نمی پسندید ولی به خاطر اخلاق نرم یا مسایل تشکیلاتی مخالفتی هم نمی ورزید، اما در عمل و تا آخر، از انقلاب اسلامی و رهبری آن دفاع کرد.
آقای مهندس بازرگان ـ که از دوستان دیرینه مهندس حسیبی است ـ شاهد صادقی تواند بود و با نقل گفتار ایشان در این زمینه، «یادواره» را پایان می دهیم. آقای بازرگان می گویند:
«... مهندس حسیبی بدون آن که مشارکت و دخالت مؤثری در جریان انقلاب و در پیروزی انقلاب یا جمهوری اسلامی داشته باشند، با اعتقاد و نظر موافق به جریان ها نگاه می کرد و این که سیاست های خارجی به دشمنی با نظام و جمهوری اسلامی برخاسته اند، آن را نشانه حقانیت رهبری و سیاست عمومی نظام می دانست و برخلاف غالب دوستان و همکاران در سال های رنجوری دست از دفاع و طرفداری بر نمی داشت.
در مورد همکاری مهندس حسیبی در پیروزی انقلاب که از آن اطلاع دارم مشارکت و عضویت در هیأت پنج نفری مأمور راه اندازی جریان نفت برای مصارف داخلی بود که چند ماه قبل از مراجعت آقای خمینی مأمور آن شده بودیم. خداوند خدمات او را مثمر ثمر و جاودان سازد و قرین مغفرت و رحمت بی پایان خودش گرداند.»5
جای گله دارد که بگوییم دوستان و یاران مهندس حسیبی، در بزرگداشت وی کوتاهی نمودند و جز در مجلس ختم، یادی از او نکردند!.
خداوند مهندس حسیبی را رحمت کند. مرد پاکدامنی بود، در برخورد با مخالفین سیاسی خود هم هرگز از راه انصاف دور نشد.
سید هادی خسروشاهی
--------------------------------------------------------------------------------
1 . متن کامل نامه در نشریه «راه مجاهد» آمده است.
2 . رجوع کنید به کتاب: «کهنه سرباز» ـ خاطرات سیاسی و نظامی سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی ـ چاپ تهران، 1336، بخش چهارم، صفحه 393 ـ 397.
البته علاوه بر سرهنگ رحمانی، دکتر کریم سنجابی هم درباره کودتای 28 مرداد مطالبی دارد که نشان می دهد ضعف و نقص در درون حاکمیت ملی گراها بود و ما قسمت هایی از آن را به تناسبی، در جای دیگر نقل کرده ایم...
3 . اعضاء هیئت علمی کاروان حسینیه ارشاد، در دو سفری که من بودم عبارت بودند از: شهید استاد مرتضی مطهری، استاد محمد تقی شریعتی، صدر بلاغی، دکتر علی شریعتی، فخرالدین حجازی، شیخ حسین نورانی، شاهچراغی، سید غلامرضا سعیدی و آقای آشتیانه.
4 . آیینه اندیشه، شماره اول، صفحه 44.
5 . ماهنامه «آئینه اندیشه» شماره اول سال اول آذرماه 69 صفحه 49.