دیدگاه شیخ قرضاوی درباره : شیعه، تكفیر و فتوا - بخش نخست
استاد سیدهادی خسروشاهی / 16 تیر ماه 1392
وقتی دكتر سعید رمضان البوطی ـ شیخ الشیوخ شامات ـ در مسجد خود در دمشق و به هنگام تدریس علوم قرآنی، همراه پنجاه نفر از طلاب و شاگردانش، به دست یك جوان اغفال شده تكفیری به شهادت رسید، جناب شیخ یوسف عبدالله القرضاوی ـ مفتی جدید تكفیریان ـ در ماهواره آلقطر ظاهر شد و گفت: «سعید رمضان كه متأسفانه من با او دوست بودم، به دست یكی از جوانان در مسجدی در دمشق به قتل رسیده؛ ولی الحمدلله به مسجد آسیبی نرسیده است. او معالأسف دوست قدیمی من بود!»بدین ترتیب جناب شیخ از اینكه با شیخ شهید دوست بوده، دو بار اظهار تأسف میكند و از اینكه شیخ، همراه پنجاه نفر كشته شدهاند، اظهار ناراحتی و تأسف نمیكند، بلكه از اینكه یك جوان در این اقدام به مسجد آسیب نرسانده است، اظهار رضایت دارد!
البته ضروری است اشاره كنم كه چند ماه قبل از آن حادثه (كه در اول فروردین 1392 در دمشق اتفاق افتاد) جناب شیخ باز در ماهواره خود فتوا داد: «هر كس كه با رژیم سوریه همكاری كند ـ اعم از مردم عادی، نظامی یا طلاب و علماـ باید با آنها جنگید:یجب قتالهم!» و به دنبال این فتوا، علاوه بر صدها و هزارها جنایتی كه تكفیریها در شامات مرتكب شدهاند،شیخ شامات نیز به شهادت رسید كه «متأسفانه دوست» جناب شیخ بوده است!
این مقدمه را به این دلیل نقل كردم كه بگویم: این جانب از نیم قرن پیش و پس از آشنایی با حركت اخوانالمسلمین و رهبری آن، در مصر و سایر بلاد عربی با شیخ یوسف عبدالله القرضاوی نیز «متأسفانه» آشنا و دوست شدم و این دوستی، «متأسفانه» تا یكی دو سال قبل ادامه داشت و ما در ایران اسلامی دوستان خود را به ترجمه و نشر آثار و كتابهای او تشویق كردیم كه محصولش، ترجمه و چاپ بیش از سی كتاب جناب شیخ، در پایتخت جمهوری اسلامی ایران گردید و حتی در مواردی هم كه مسئولان وزارت ارشاد،در ترخیص كتابهای چاپ شده توسط «نشر احسان» در تهران تعلل میورزیدند، تقاضا كردیم كه به نشر و توزیع كتابهای وی رخصت داده شود و چنین شد.
درست در آن هنگام كه ما به این اقدام «برادرانه» و «دوستانه» دست زدیم، ناگهان جناب شیخ به میدان آمد و قیامی رسانهای، علیه «خطر تبشیر شیعی»(!) را آغاز كرد و هر جا كه سفر نمود، این «اخطار» را به طور جدی و مكرر ابلاغ نمود و این بار،این جانب طی نامهای به ضمیمه فهرست كامل كتابهای منتشر شده او به زبان فارسی، در عاصمه تشیع، به ایشان یادآور شدم كه در ایران این نوع «تبشیر سنی» (!) طبق قانون مجاز شده است؛ اما در كشورهای عربی ـ از مصر و سودان و تونس و مغرب گرفته تا اردن و یمن و حتی شیخنشینهایی نظیر دوحه و كویت و امارات و منامه و غیره ـ نه تنها چاپ و نشر كتابهای شیعی «مجاز» نیست، بلكه حتی ناشران شیعی ایران و عراق و لبنان و غیره... در نمایشگاههای كتاب این بلاد، حق شركت ندارند، در حالی كه در «قاهره» دوران حسنیمبارك، حتی اسرائیل هم حق شركت در نمایشگاه كتاب را داشت!
این نوع ممنوعیت، بیتردید ناشی از كوتهنظری و تعصب ناشی از «جاهلیت قرن بیستم» است كه توسط متحجران عالم نمای وابسته به شیوخ و سلاطین «پترو دلار» به آن دامن زده میشود.
البته جناب شیخ پاسخ نامه ما را نداد و فقط توسط یكی از «برادران» پیغام داد كه هدف ما جلوگیری از ایجاد اختلاف است؛ ولی اقدامات بعدی جناب شیخ و همراهان رزم و بزمش، نشان داد كه توطئه عمیقتر از آن است كه ما در ایران و مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی تصورش را میكردیم! این جناب شیخ، به دنبال اقدامات فتنهانگیزانه خود و بدون توجه به اینكه «الفتنه نائمه، لعن الله من ایقظها» در هر مناسبتی و در هر كنفرانسی، به هجمه علیه تشیع و شیعیان پرداخت تا به این مرحله رسید كه در كنفرانس یك ماه قبل «علماء امت» در قاهره، در كنار بعضی از شیوخ الازهر ضمن «مشرك» خواندن «ایرانیان»، حزبالله لبنان را حزب الشیطان نامید و سپس از اینكه برخلاف مفتیان نفتخوار آلسعود، در جریان جنگ حزبالله علیه اسرائیل،از آن دفاع كرده است، اظهار تأسف و پشیمانی نمود كه این نكته به خوبی میتواند ماهیت واقعی و تحجرگرایانه شیخ را نشان دهد.
من قبل از اینكه شرح ماجرای سفر شیخ قرضاوی به ایران و ملاقاتهای مكرر با علمای عظام تهران و قم و شیراز و اصفهان را بیاورم، نخست ترجیح میدهم كه برای آشنایی با نظریات و فتاوای وی درباره شیعه و تقریب، ترجمه كامل فتوای او درباره شیعه و مسأله تكفیر را بیاورم و سپس ترجمه كامل رساله او در ضرورت «تقریب بین مذاهب اسلامی» را منتشر سازم. تا روشن گردد كه او چرا به بیراهه رفت و به قول شیخ سعید رمضان البوطی در آخرین سخنرانیاش كه از تلویزیون سوریه پخش شد، در اواخر عمر خود كه در چند متری «قبر» قرار دارد، از راه حق و حقیقت دور شد.
در یك كلام میتوان اشاره كرد كه همنشینی شیخ با «مبذّرین» شیوخ عرب و شاید هم هواداران تجدید حیات خلافت عثمانی(!) او را با آنان همراه و همگام ساخت. در همین معنی قرآن مجید میفرماید: «انّ المبذّرین كانوا اخوان الشیاطین و كان الشیطان لربه كفورا». ( اسراء،26)صدقالله العلی العظیم.
***
فتوای شیخ قرضاوی پس از برگزاری «كنفرانس بینالمللی مذاهب اسلامی و چالشهای معاصر» كه در آبان 1384ش/ 1326ق به همت «دانشگاه آلالبیت اردن» در شهر «عمان» برگزار شده بود، صادر گردید و در كنار فتاوی دهها نفر دیگر از علمای شیعه و سنی منتشر شد و مجموعه كامل آنها به عنوان یك «سند مهم تاریخی» در اردن به ثبت رسید و در كتاب «اجماع المسلمین علی احترام مذاهب الدین» با مقدمه مرحوم شیخ سیدمحمد طنطاوی ـ شیخ الازهر ـ در 800 صفحه در عمان به چاپ رسید.
متن فتوای شیخ یوسف عبدالله القرضاوی در صفحات 159 تا 186، همین كتاب ( عمان،چاپ سوم: 1427ق/ 2006م) درج شده است كه میتوان آن را «رساله»ای مستقل در این زمینه به حساب آورد. این فتوا ـ مانند فتاوی علما مذاهب دیگر اسلامی ـ در پاسخ سؤالهای زیر، صادر و به طور مكتوب، با درج دستخط و یا امضای اصلی آنان، منتشر شده است:
«1ـ آیا پیروان مذاهب اسلامی غیرسنی، مسلمان حقیقی هستند؟
2ـ آیا میتوان به پیروان سایر مذاهب، نسبت كفر داد؟
3ـ مرز تكفیر در عصر ما چیست؟
4ـ چه كسانی از نظر اسلام حق افتاء دارند؟
5ـ آیا پیروان مذاهب جعفری، زیدی، اباضی، ظاهری و صوفیان حقیقی، مسلمان واقعی هستند؟»
شیخ قرضاوی در پاسخ این سؤالات چنین نوشته است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
سؤال: آیا تكفیر پیروان مذاهب عقیدتی، فقهی و سلوكی، تنها به خاطر مخالفت در مذهب و نظر، جایز است؟
جواب: الحمدلله و الصلاه و السلام علی سیدنا رسولالله صلی الله علیه و سلم. در پاسخ سؤال، پس از آرزوی توفیق الهی میگوییم: هركس از روی اخلاص قلبی بگوید: «اشهد ان لااله الا الله و انّ محمداً رسول الله» مسلمان است، از همه حقوق مسلمانی برخوردار است و همه تكالیف آن هم برعهده او خواهد آمد. این چنین كسی از خلود در آتش جهنم نجات یافته است. اگر فقط از سر زبان شهادتین بگوید و قلبش به آن ایمان نداشته باشد، منافق است. در ظاهر، احكام مسلمانان بر او جاری میشود، هرچند كه در پایینترین طبقات جهنم، جای اوست.
به همین خاطر در حدیثی متفق علیه آمده است: اُمرتُ ان اُقاتل الناس حتی یقولوا: لااله الا الله، فاذا قالوها فقد عصموا منّی دماءهم و اموالهم الا بحقها و حسابهم علیالله: دستور دارم با مردم بجنگم تا زمانی كه لااله الاالله بگویند. پس زمانی كه این جمله را گفتند، خون و مالشان از جانب من محفوظ است، مگر طبق قوانین اسلام(در حدود و قصاص و دیات)، و لیكن حساب آخرتی آنها با خداست. (1) به این علت برخی از علما گفتهاند: اسلام در یك جمله نهفته است، جمله شهادت؛ با این جمله انسان وارد اسلام میشود و بر او حكم اسلام جاری میگردد. احادیث صحیح بسیاری نیز بر این امر دلالت دارند، از جمله:
1ـ من شهد ان لااله الا الله و أن محمداً رسولالله حرّمالله علیه النار: هركس لااله الا الله و محمد رسولالله بگوید، خداوند آتش جهنم را بر او حرام میكند. (2)
2ـ من شهد ان لااله الا الله وحده لا شریك له، و أنّ محمداً عبده و رسوله و أنّ عیسی عبده و رسوله و ابن اَمته و كلمته التی القاها الی مریم و روح منه و انّ الجنّه حق، و انّ النّار حق و انِ البعث حق، ادخله الله الجنه علی ما كان من عمله، من ای ابواب الجنه الثمانیه شاء: هركس گواهی دهد كه خدایی جز خدای یگانه نیست و او شریك ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست و عیسی هم بنده و فرستاده او و فرزند كنیز او و كلمهای است كه بر مریم القا كرد و روح اوست و بهشت حق است، دوزخ حق است و رستاخیز حق است، هر عملی كه داشته باشد، خدا او را وارد بهشت میكند، از هریك از درهای هشتگانه كه بخواهد. (3)
3 ـ من شهد ان لاالهالا الله، دخل الجنه: هركس گواهی دهد خدایی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت میشود. (4)
4 ـ من قال: لااله الاالله مخلصاً، دخل الجنه: هركس از روی اخلاص بگوید لاالهالاالله، وارد بهشت میشود. (5)
5 ـ من قال لاالهالاالله و كفر بما یعبد من دون الله، حرّم ماله و دمه و حسابه علی الله: هركس بگوید لااله الاالله و به آنچه جز خدا پرستش میشود، كفر بورزد، مال و جانش محترم است و حسابش با خداست. (6)
6 ـ من مات لا یشرك بالله شیئاً، دخل الجنه: هركس در حالی بمیرد كه برای خدا شریكی قائل نباشد، وارد بهشت میشود. (7)
7 ـ من مات لا یشرك بالله شیئاً، دخل الجنه و من مات یشرك بالله شیئاً، دخل النار: هركس در حالی بمیرد كه برای خدا شریك قائل نباشد، وارد بهشت می شود و هركس در حالی بمیرد كه برای خدا شریك گرفته باشد، وارد آتش میشود. (8)
8 ـ من ماتَ و هو یعلم ان لاالهالاالله، دخَل الجنه: هركس در حالی بمیرد كه بداند خدایی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت میشود. (9)
تمامی این روایات ـ كه همه صحیح هستند ـ به روشنی دلالت بر آن دارند كه راه ورود به اسلام، كلمه شهادت است و اگر انسان صادقانه گفته باشد و بمیرد، سبب نجاتش از آتش و ورودش به بهشت است، هرگونه كه در زندگی عمل كرده باشد؛ یعنی اگر انسانی عقیدهاش صحیح باشد، از خلود در آتش جهنم نجات پیدا میكند. هرچند گناهان بسیار داشته باشد.
نامگذاریهایی كه برخی از مسلمانان برای برخی دیگر به كار میبرند، مهم نیست: سلفی، صوفی، شیعه، سنی، اشعری، معتزلی، ظاهری، مقاصدی و ... مسمّی و مضمون اصل است، نه اسم و عنوان.
همچنان كه همین احادیث بر ظاهر احادیث دیگری كه ایمان را از مرتكبان برخی گناهان مثل زنا، سرقت، شرب خمر و ... نفی میكنند، وارد است؛ مثل حدیث: «لایزنی الزانی حین یزنی و هو مومن: زناكار درحال زنا ایمان ندارد.» منظور حدیث، نفی كمال ایمان است، نه خود ایمان. البته این نوع تأویل معنای حدیث ضرورت دارد تا بین احادیث تضاد و تناقض نباشد و این گونه تأویلها در زبان عربی جایز است؛ مثلاً میگوییم: «علم آن است كه سودمند باشد»؛ منظور علم كامل است. یا «مادر كسی است كه فرزند را تربیت كند»؛ یعنی مادر كامل، زیرا به مجرد زاییدن، مادری حاصل شده است.
كسی كه وارد دین اسلام میشود، كافی است كه به اركان و واجبات اسلام، التزام قلبی و باور داشته باشد، هر چند در عمل معصیت كار باشد و آنها را به جای نیاورد؛ به دلیل آنكه پیامبر اكرم (ص) به مجرد گفتن شهادتین از سوی افراد، اسلام آنان را میپذیرفت و آنان را در زمره مسلمانان به شمار میآورد. هر چند كه آنها بعداً و در وقت خود به واجبات (مثل نماز، زكات و روزه رمضان) عمل نمیكردند. هر كسی را كه به اسلام آوردنش یقین حاصل شد، نمیتوان او را از زمره مسلمانان خارج ساخت مگر اینكه یقین به كفرش پیدا كنیم؛ زیرا یقین با شك از بین نمیرود و آنچه برای خروج از اسلام یقینآور است، این است كه معلوم بالضرورهای را انكار كند، یا حرامی قطعی را كه شكی در آن نیست، حلال بشمارد، یا از او قول یا عملی سر زند كه جز كفر، هیچ تأویل دیگری نداشته باشد؛ مثل اینكه بدون اجبار بر بت سجده كند، یا قرآن كریم را زیر پا بگذارد، یا در زبالهدان بیندازد یا به خدا و پیامبر (ص) دشنام بدهد یا عبارت صریحی بنویسد كه هیچ شك و تردیدی در كفرآمیز بودنش نباشد.
جایز نیست كه مسلمانی مسلمان دیگر را به خاطر ارتكاب معصیت از اسلام خارج سازد، هر چند آن معصیت از گناهان كبیره باشد؛ زیرا صحیح است كه گناهان كبیره ، مسلمان بودن فرد را خدشهدار میسازد؛ ولی آن را به كلی از بین نمیبرد، به دلیل اینكه قرآن مجید، قاتل را با اولیای دم مقتول، برادر میخواند و میفرماید: «یا ایهاالذین آمنوا كُتب علیكم القصاص فیالقتلی ... فمن عفی له من اخیه شیء فاتّباع بالمعروف و اداء الیه باحسان: ای كسانی كه ایمان آوردهاید، درباره كشتگان بر شما قصاص مقرر شده ... و هر كس از جانب برادر [دینی]اش (یعنی ولی متقول) چیزی [از حق قصاص] به او گذشت شود [باید از گذشتِ ولی مقتول] به طور پسندیده پیروی كند و با [رعایت] احسان [خونبها را] به او بپردازد.» (10)
قرآن همچنین ایمان مسلمانانی را كه با یكدیگر میجنگند، پذیرفته است و فرموده:«و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلو فاصلحوا بینهما. فان بغت احداهما علیالاخری، فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله: اگر دو دسته از مؤمنان با هم بجنگند، میانشان را آشتی دهید. و اگر [باز] یكی از آن دو بر دیگری تعدی كرد، با گروهی كه تعدی میكند، بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد.» (11) در آیه بعد هم میفرماید: «انّما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویكم: در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید.» (12)
و این گونه دین اسلام بین مجازات زنا، تهمت، سرقت، راهزنی و شرابخواری، با مجازات ارتداد تفاوت قائل شده است. اگر هرگناه كبیرهای كفر محسوب میشد، باید همگی به مجازات ارتداد عقوبت میشدند. از این روی باید اهل علم نصوص دینی را در ارتباط با هم معنی كنند، متشابهات آنهارا به محكمات و فروع را به اصول ارتباط دهند. و روایاتی را كه جنگ بین مسلمانان را كفر و برخی از رفتارهای آنان را از اعمال كفار برمیشمارند، تأویل نمایند؛ مثل روایت زیر: «لاترجعوا بعدی كفّاراً یضرب بعضكم رقاب بعض: پس از من رو به كفر میاورید و برخی از شما گردن برخی دیگر را نزنید.» (13)
همانطور كه جایز نیست مسلمان را به خاطر گناه و معصیت، از زمره مسلمانان خارج ساخت، همچنین به خاطر خطا و اشتباه هم نباید این كار را كرد؛ زیرا هر عالمی در معرض خطاست و عقوبت خطا از امت، برداشته شده است.خداوند همان طور كه در حدیث «ابن عباس» (به روایت «ابن ماجه» كه «ابن حبان» و حاكم آن را تصحیح كردهاند) آمده است، خطا، نسیان و اكراه را از این امت برداشته است.
پیروان مذاهب معروف در جهان اسلام كه تودههای مسلمانان از آنان هستند، همه داخل در مفهوم اسلامی هستند كه توضیح داده شد. هم مذاهب فقهی كه عهدهدار تبیین احكام عملی اسلام هستند، مثل مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب ظاهری و هم مذاهب اعتقادی و كلامی كه بر پایه برداشتهای خود از اصول دین شكل گرفتهاند، مثل مذهب اشعری (منسوب به امام ابوالحسن اشعری، متوفای 324ق) و مذهب ماتریدی (منسوب به امام ابومنصور ماتریدی، متوفای 333ق) و هم مذاهب فقهی اعتقاد مثل مذهب جعفری (منسوب به امام جعفر صادق(ع)، متوفای 148ق) و مذهب زیدی (منسوب به امام زید بن علی بن الحسین، متوفای 122ق) و مذهب اباضی (منسوب به عبدالله بن اباض تمیمی، متوفی در اواخر دوران عبدالملك مروان).
این مذاهب همگی اركان ایمان را كه در قرآن آمده است، باور دارند: «و من یكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و الیوم الاخر: هر كس به خدا، ملائكه، كتب پیامبران خدا و روز آخر كفر بورزد...» (14)
ایمان به قدَر نیز كه در سنت پیامبر(ص) آمده، داخل در ایمان به خداست. این مذاهب همچنین به اركان عملی اسلام (شهادتین، نماز، زكات، روزه رمضان و حج بیتالله برای افراد مستطیع) ایمان دارند.
نیز محرمات قطعی اسلام مثل: قتل، خودكشی، زنا، عمل قوملوط، شرب خمر، سرقت، غصب، رباخواری، خوردن مال یتیم، تهمت به زنان مؤمن و پاكدامن و سایر گناهان نهی شده را كه در محكمات كتاب و سنت وعید عذاب برای آنها آمده و امت اسلام اجماع بر گناه بودن آنها دارد، حرام میدانند. همه به احكام قطعی اسلام، از عبادات، معاملات، ازدواج، حدود، قصاص، سیاستهای شرعی و مالی و سایر احكام، ایمان دارند.
1. متفق علیه است. بخاری در كتاب الایمان، ص25 و مسلم نیز در كتاب الایمان (20) از عمرابنخطاب نقل كرده است. 2. احمد و مسلم و ترمذی از عباده نقل كردهاند. 3. بخاری و مسلم از عباده نقل كردهاند. 4. بزاز از ابن عمر نقل كرده است. 5. بزاز از ابنسعید نقل كرده است. 6. مسلم از پدر ابو مالك اشجعی نقل كرده است. 7. احمد و بخاری و مسلم از ابن مسعود نقل كردهاند. 8. احمد و مسلم از جابر نقل كردهاند. 9. احمد و مسلم از عثمان نقل كردهاند. 10.بقره/ 178. 11. حجرات/9. 12. حجرات/10. 13. حدیثی متفق علیه است كه بخاری در شماره 6169 و مسلم در كتاب الایمان شماره65 از جریر بن عبدالله و ابن عمر نقل كردهاند. 14. نساء/136