از نظر خانوادگى، مرحوم آقاسيدصدرالدين صدر (پدر آقاموسى صدر)، مرحوم آقاسيداسماعيل صدر و تمام اجداد آنها همه از علماى درجه يك و از آيات عظام بودند. مرحوم آيت الله صدر از نظر مقام علمى، بسيار بالا بود. ايشان در ابتدا ساكن مشهد بودند و در حوزه علميه آنجا تدريس مى كردند. در همان جا ازدواج كردند و دختر مرحوم آيت الله قمى را گرفتند. زمانى كه مرحوم آيت الله حائرى حوزه علميه قم را تأسيس كرده بودند، ايشان سفرى به قم نمودند و مرحوم آيت الله حائرى با اصرار ايشان را وادار كردند كه در قم بمانند.
بعد از فوت مرحوم آيت الله العظمى حائرى، مرحوم آيت الله صدر، مرحوم آيت الله حجت و مرحوم آيت الله سيدمحمدتقى خوانسارى به اتفاق زمام امور حوزه علميه قم را برعهده گرفتند. در آن دوران خفقان شديد رضاشاهى، اينها ـ مخصوصاً مرحوم آيت الله صدر ـ توانستند با سياستى كه داشتند، حوزه علميه قم را حفظ نمايند. اين آقايانِ آيات ثلاث هر سه خيلى خوب بودند و بين آنها هيچ اختلافى نبود. مى گفتند كه مرحوم آقاى خوانسارى از نظربحث بسيار قوى است، از نظر استعداد و هوش بسيار قوى است، اما از نظر حافظه قوى نيست. من خاطره اى از مرحوم آقاى خوانسارى دارم. شبى مسئله اى را از ايشان سؤال كردم. فرمودند فرداشب بيا. فرداشب رفتم و گفتم: آقا چه شد؟ فرمودند: راجع به چى؟ گفتم: راجع به فلان مسئله. فرمودند: هان! هان! فراموش كرده بودم. بار دوم و سوم هم باز رفتم. گفتند: راجع به چى؟ و بعد فرمودند: ببخشيد فراموش كردم. يعنى از نظر حافظه چنين بود، ولى از نظر استعداد بسيار قوى بود. مرحوم آقاى حجت را مى گويند كه عكس ايشان بود. حافظه ايشان بسيار قوى بود. تمام روايات را مى دانستند كجاست، كتابِ كدام و كدام صفحه و شماره چند! البته از نظر استعداد هم خوب بودند، ولى از نظر حافظه بيشتر معروف بودند. مرحوم آقاى صدر هم از هر دو نظر خوب بودند، چه از جهت حافظه و چه از جهت استعداد. هرسه اين آقايان خوب بودند. منتهى مرحوم آيت الله صدر از نظر جذب مردم و مردمدارى از همه آقايان جلوتر بودند.
در هرحال اين آيات بودند تا زمانى كه فضلاى حوزه علميه و همين طور خود اين آقايان، مرحوم آقاى بروجردى را به قم آوردند. آيات ثلاث خودشان هم به آمدن آقاى بروجردى راضى بودند كه تقريباً شاخصى باشد براى حوزه علميه قم. البته گاهى اوقات برخى از اطرافيان يك سرى مسائلى را پيش مى آوردند كه تبديل به نقارى مى شد; البته آن هم فقط درميان اطرافيان و نه درميان خود اين آقايان. آقاى بروجردى براى معالجه آمده بودند به تهران و به حضرت عبدالعظيم; و فضلا تصميم گرفتند كه ايشان را بعد از اينكه بهبودى يافتند به قم بياورند و نگذارند كه به بروجرد برگردد. همين كار را هم كردند. در رأس اين فضلا، امام خمينى، آقامرتضى حائرى (فرزند مرحوم آقاى حائرى)، آقاى گلپايگانى و مرحوم آقاى داماد بودند. اينها همه تصميم گرفتند كه آقاى بروجردى را به قم بياورند و همين طور هم شد. آيات ثلات همه شان گذشت داشتند. مرحوم آقاى صدر آنقدر گذشت داشت كه به مجرد آمدن آقاى بروجردى به قم، محل اقامه نمازشان را دراختيار ايشان قرار دادند. آقاى صدر در صحن مطهر نماز مى خواندند و اين محل نماز خود را دراختيار آقاى بروجردى قرار دادند. حتى مى خواستند در درس آقاى بروجردى شركت نمايند ولى آقاى بروجردى رضايت ندادند. بعد از آمدن آقاى بروجردى، زمان زيادى نكشيد كه اين آقايان آيات ثلاث با فاصله نزديكى از دنيا رفتند. ظاهراً حدود سال 72 قمرى بود كه مرحوم آيت الله صدر رحلت فرمودند.
با حاج آقاموسى صدر خيلى نزديك بوديم. دوران درسى مان از اول باهم بود تا زمان درس مرحوم آقاى داماد. به درس فقه و اصول آقاى داماد باهم مى رفتيم. بعد از فوت مرحوم آيت الله صدر، ايشان تصميم گرفت كه به نجف برود و همين كار را هم كرد. چندسالى نجف بودند و بعد در آنجا برنامه هايى بود كه ايشان ديگر نخواستند بمانند و به قم برگشتند. در قم بودند تا اينكه سفرى به لبنان مى كنند. اين سفر اول ايشان به لبنان بود. يا در همان موقع و يا كمى بعد مرحوم آقاى شرف الدين كه تقريباً زعامت شيعيان آنجا در دست ايشان بود فوت مى كنند. بعد از آنكه حاج آقاموسى برمى گردند، ظاهراً از آنجا دعوت مى شود ـ بهوسيله آقاى حاج آقارضاى صدر از خودشان يا بهوسيله خودشان از يك نفر ديگر ـ كه بعد از مرحوم آقاى شرف الدين يك نفر به آنجا برود و حوزه آنجا را اداره كند. در اينجا حاج آقارضا صدر كه اخوى آقاموسى هستند پيشنهاد مى كنند كه حاج آقاموسى برود. بعداً كه ايشان به لبنان مى رود برنامه هايش خيلى مورد استقبال قرار مى گيرد و داستان آن بسيار مفصل است.
آقاموسى صدر از نظر علمى بسيار بااستعداد بود. از خود من كه بگذريم، اصولاً شاگردان مرحوم آقاى داماد در حوزه علميه قم واقعاً سرآمد بودند. حاج آقاموسى صدر، حاج آقاموسى زنجانى، مرحوم شهيد دكتر بهشتى، آقاى ناصر مكارم، حاج آقا جلال طاهرى (امام جمعه اصفهان) و افراد ديگر. اينها از شاگردان مرحوم آقاى داماد بودند. درميان اينها از نظر سرعت انتقال، استعداد و حافظه، آقاموسى صدر برجستگى داشت. كمتر كسى هست كه هم از نظر حافظه خوب باشد و هم از نظر استعداد ذهنى. اين دو خصيصه در يك نفر خيلى كمتر جمع مى شود و اين دو ويژگى هردو در آقاموسى صدر بوده و هست. ان شاءالله كه ايشان هستند و باقى هستند و ماهم ان شاءالله به زيارت ايشان موفق مى شويم.
درس ما از اول با همديگر شروع شد. حدود قبل از سال 1322 يا 23 بود. من مباحثاتمان را در سالهاى 26 و 27 خوب به ياد دارم. من حجره اى در بخش فوقانى مدرسه فيضيه داشتم. من و حاج آقاموسى صدر و حاج آقاموسى زنجانى باهم مباحثه مى كرديم. مباحثه ما هم طورى بود كه سروصداى ما و مخصوصاً من آنقدر بلند مى شد كه عده زيادى از اين دادوبيداد ما ناراحت مى شدند. مقدمات را باهم خوانديم و شرح لمعه را پيش مرحوم حاج شيخ عبدالجواد اصفهانى خوانديم. يادم هست كه رسائل را مقدارى نزد آقاى سلطانى خوانديم و مطول را پيش آقاى علوى (داماد مرحوم آقاى گلپايگانى). درس خارج را هم عمدتاً نزد مرحوم آقاى داماد بوديم. ايشان مكاسبى را شروع كردند كه ابتدائاً سطح بود. اين درس را با همديگر مى رفتيم تا اينكه تمام شد و درس خارج را شروع كردند. ابتدا طهارت را شروع كردند كه با همديگر مى رفتيم، بعد هم اصول بود كه با همديگر مى رفتيم و تا وقتى كه ايشان قم بـود، با همديگر بوديم. درس عمده مـا نـزد مرحوم آقاى داماد بود. البته مقدارى هم ـ اگر چه خيلى كم ـ با آقاى آقا مجدالدين محلاتى در زمانى كه تازه آية الله شريعتمدارى آمده بودند، پيش ايشان مى رفتيم. من بودم، حاج آقاموسى صدر بود، آقامجد محلاتى بود و حاج آقامرتضى جزائرى. ما چهارنفر مدتى در منزل آقاى شريعتمدارى، در بحث ايشان حاضر شديم. آقاموسى صدر تا زمانى كه قم بودند به درس خارج مرحوم آقاى داماد مى آمدند. البته به درس آقاى بروجردى هم تا بودند مى آمدند، هم درس فقه ايشان و هم درس اصول.
حاج آقاموسى صدر مسلماً مجتهد بودند. من الآن نمى خواهم ايشان را با ديگران مقايسه بكنم. ايشان درميان تمام كسانى كه الآن شايد رساله داشته باشند سرآمد بود. البته مرحوم شهيد بهشتى هم همين طور بود. هردو مثل هم بودند. آنها سرعت انتقالشان خيلى خوب بود. در درس آقاى داماد تقريباً صحبت كننده و اشكال كننده به مطالبى كه ايشان عنوان مى كرد، مرحوم آقاى بهشتى بود و حاج آقاموسى صدر. البته ديگران هم بودند، ولى بيشتر اين دوتن فعال بودند. من واقعاً نمى توانم بگويم كه كدامشان بهتر بودند. هردو آنها خوب بودند و هردو هم يكديگر را قبول داشتند. البته آن مى گفت: تو بهتر از منى و ديگرى مى گفت: تو بهتر از منى. ولى من مى گويم هر دو آنها خوب بودند. آنها از نظر استعداد و سرعت انتقال خيلى خيلى خوب بودند، اگرچه از نظر مطالعات بيرون ممكن است به دليل اشتغالاتى كه داشتند، مطالعات ديگران قدرى بيشتر بوده باشد چرا كه فراغت داشتند و اينها نداشتند. ولى سرعت انتقال و حافظه و استعداد هيچ كدام آنها به پاى آقاى صدر يا آقاى بهشتى نمى رسيد. اينها خيلى جلوتر از ما بودند. يادم هست كه برخورد مختصرى هم بين آقاى صدر و مرحوم آقاى داماد درخصوص برخى مطالب غيردرسى مثل قضيه فداييان اسلام و يا شمس قنات آبادى و... شده بود كه الآن بيشتر از اين نمى توانم در اين مورد صحبت بكنم. در هر صورت ايشان مسلماً مجتهد بودند.
آقاى صدر دركنار دروس حوزه، درس دانشگاهش را هم تمام كرد و معلومات غيرحوزه اى خود را تكميل نمود، كما اينكه شهيد بهشتى هم همين كار را كرد. به ياد دارم همان موقعى كه ايشان به لبنان رفت و در زمانى كه اوضاع و احوال اينجا سخت دگرگون شده بود، صحبت از اين بود كه هر طور هست حاج آقاموسى را به ايران بياورند، چون آينده خيلى خوبى دارد و مى تواند خدمت كند.
حاج آقاموسى صدر بسيار بسيار مرد جذابى بود كه با هركس كه مى نشست، از نظر اخلاقى او را مجذوب مى كرد. واقعاً اينطور بود. بسيار خليق بود. از نظر خانوادگى قدرى شرح دادم كه پدران و اجدادش چگونه بودند. ايشان واقعاً از هرجهت ممتاز بود. از نظر مادرى، مرحوم آيت الله قمى، ـ كسى كه آن همه مبارزه و مجاهدت داشت ـ جدّ مادرى آقاموسى بود. از نظر خانواده عيالش هم همين طور بود. او هم نوه مرحوم آقاى حاج ميرزاخليل و دختر آقاى شيخ عزيزالله خليلى بود. مرحوم حاج ميرزاحسين حاج ميرزا خليل از پايه گذاران نهضت مشروطيت بودند كه خيلى عظمت داشتند و همتراز كسانى چون مرحوم سيدمحمدكاظم يزدى بودند.
آقاموسى در لبنان كه بود از نظر سياسى خيلى ترقى كرد. ايشان در مسائل سياسى خيلى وارد بودند. مى خواستند ايشان را به جاى آقاى شرف الدين بگذارند، در حالى كه ايشان بهتر از مرحوم شرف الدين هم شد. يعنى آن قدر در آنجا به اصطلاح خودمان مريد پيدا كرد و مردم مجذوب او شدند كه واقعاً همين الآن وقتى نام او را مى برند، همه اشك شوق از چشمشان جارى مى شود. چنين محبوبيتى داشت. ايشان آن قدر بالا رفت تا يك چنين برنامه اى را برايش بهوجود آوردند و ماهم اميدواريم كه ان شاءالله ايشان باقى باشد. و چشم ماهم به ديدار ايشان ان شاءالله روشن بشود.
ما تقريباً جنبه برادرى باهم داشتيم و خيلى رفاقتمان نزديك بود. من روزى ايشان را به منزل دعوت كردم. آن موقع هنوز عيال نداشتم. ايشان بود و برادرش على آقاى صدر كه البته در سلك روحانيت نيستند و يكى دونفر ديگر از رفقا هم بودند. يادم هست كه آن روز براى ناهار پلوى كشمش و خرما درست كرده بودم. اين غذا خيلى در نظر ايشان مطبوع واقع شده بود. از آن وقت به بعد هر موقع مى رسيد مى گفت ياالله آقامهدى! بايد پلوى كشمش و خرما را براى ما راه بيندازى! ايشان از لبنان هم كه آمد ايران، دوسه بار به منزل ما آمد كه يك مرتبه هم مرحوم آقاى عبادى داماد ايشان، حضرت آيت الله سلطانى، جناب آقاى صادقى ـ آقا على اكبر صادقى داماد ديگر ايشان و فرزند مرحوم آيت الله صادقى ـ حضور داشتند.
خاطره اى دارم كه مربوط به عمامه گذاشتن خودم مى شود. آن روز در منزلمان آقايان را دعوت كرديم. مرحوم آيت الله صدر بود، مرحوم آيت الله خوانسارى بود، مرحوم آقاى حجت البته نبودند، امام خمينى بود، مرحوم آيت الله سيداحمد زنجانى پدر حاج آقاموسى زنجانى بود. اينها همه بودند و عمامه را مرحوم آيت الله صدر بر سر من گذاشت. خاطره ديگرى كه دارم آن است كه حاج آقاموسى براى من جهت گرفتن همسر اقدام كرد. ايشان رفتند خواستگارى و در مجلسى هم كه براى عقد گرفته بوديم، مرحوم آيت الله صدر، مرحوم آيت الله خوانسارى و مرحوم آيت الله زنجانى بودند و صيغه عقد ازدواج ما را آيت الله صدر و آيت الله خوانسارى خواندند. اين اقدام را هم حاج آقاموسى صدر براى من كردند و اين همسر را هم از ايشان داريم.
قم ـ زمستان 1372