نظر مخالفين و موافقين آقاى صدر
دوستان از من طلب نمودند كه نظريات و خاطراتم را در مورد آقاى سيدموسى صدر بيان نمايم. اگر از دنيا رفته است خداوند رحمتش كند و اگر زنده است از خداوند عزوجل مسئلت داريم كه او را آزاد كرده و سالم به خانواده و كشورش بازگرداند، ان شاءالله. در مورد شخصيت سيد، آراء و نظريات مختلفى وجود دارد. گروهى از مردم در عشق و محبت به وى دچار افراط شده اند و گروهى ديگر در نفى و انكار وى راه تفريط پيموده اند. اگر بخواهيم منطقى باشيم، مناسب است كه چكيده اى از ديدگاههاى هر دوطرف را بدانيم.
اگر بخواهم عقايد و دلايل مخالفين را به اجمال برشمارم بايد بگويم: سيدموسى ويژگيهاى شخصيتى و فكرى فوق العاده اى داشت كمااينكه حضور وى در لبنان نيز فوايد و منافعى غيرعادى را به دنبال داشت. در اين ميان اشكالاتى نيز وجود داشته است. عده اى بر اين اعتقادند كه اين اشكالات بيش از فوايد و منافع آن بوده است، در حالى كه شايد بتوان گفت عكس آن صادق است. كسانى كه سيد را به عنوان يك روحانى و عالم دينى برمى شمارند مى گويند كه وى با حكومتها رابطه داشت، چه حكومت ايران، چه حكومت لبنان، چه گروههاى مسيحى، چه سازمانهاى عربى دست راستى و.... آنها مى گويند وى مسئله عالم دينى و وضع شيعه در لبنان را سياسى كرد1 و مثلاً به گونه اى حركت نمود كه ديگران بگويند وى در خط راست حركت مى كند و نه خط چپ. اين، خلاصه سخن مخالفين است.
و اما سخن موافقين. آنها مى گويند: سيدموسى بعد از درگذشت مرحوم سيدعبدالحسين شرف الدين(رض) وارد لبنان شد و خلاء روحانيت، مرجعيت و تشكيلات مربوط به شيعه را پر نمود. وى با تشكيل مجلس اعلاى اسلامى شيعه براى شيعيان امتيازاتى گرفت، زيرا در آن زمان طوايف ديگر نيز براى خود مجلس و شورايى داشتند. وى شخصاً رياست مجلس را برعهده گرفت. او مسائل و مشكلات شيعه را مى شناخت. او وجود شيعه، علماى شيعه و تشيع را به ديگران معرفى كرد و هنگامى كه خود را مطرح مى نمود، در واقع طايفه خود را مطرح مى ساخت.
اين نكات، نكات مثبت مهمى هستند. در حقيقت وضعيت شيعه به واسطه شخصيت سيدموسى شكل جديدى به خود گرفت. وجود شيعه به عنوان يك مركز ثقل در لبنان مطرح گرديد در حالى كه درگذشته چنين نبود. شيعيان اين مسير جديد را پيمودند و خصوصاً درجريان جنگ اخير و اشغال جنوب توسط اسرائيل، اين حركت ادامه يافت: عمليات قهرمانانه و شهادت طلبانه در برابر دشمن اسرائيلى، مبارزه و جهاد و... طبيعى است كه وضعيت فعلى، نتيجه فعاليتهاى گذشته باشد. فعاليتهايى در صحنه هاى سياسى، اسلامى، اجتماعى و اقتصادى صورت گرفتند و هيچ گونه ترديدى نيست كه سيدموسى يكى از كسانى است كه تأثيرى غيرعادى بر وضعيت شيعه در لبنان گذاشت تا آنكه اين وضع عوض گرديد و به جايى رسيد كه هم اكنون مشاهده مى كنيم. بنابراين شايسته است بگوييم كه حسنات و منافع حضور وى در لبنان خيلى بيشتر بوده است.
اما گاهى موافقين سيدموسى به گونه اى عمل مى كنند كه گويى مى خواهند او را به عنوان يك معصوم جلوه دهند! از طرف ديگر منتقدين هم گاهى كار را به جايى رساندند كه شيخ محمدجواد مغنيه(ره) رساند. و حتى كتابى عليه ايشان تأليف نمود! به اعتقاد من بايد راه وسط را اختيار كرد. نه بايد بگوييم كه وى از آسمان فرود آمد و معصوم بود، و نه اينكه مانند بعضى ها افراط كنيم و وى را حتى «خارجى»! بدانيم. از طرفى كسانى كه وى را ضد تشيع مى دانستند و يا وى را وابسته به سازمانهاى خارجى عنوان مى كردند، بهتر است كه اين ادعاها را دور بريزند، آنها چه دليلى و مدركى براى اين اتهامات دارند؟ البته اعتقاد وى اين بود كه بايد با حكومتهاى مختلف ارتباط داشت، يعنى درست برخلاف روش متعارف اكثر علما كه مبناى آنها دورى جستن از رابطه با دولتها بود، در حالى كه مبناى وى برقرارى رابطه با حكومتها بود. اين اجتهاد وى در مورد رابطه بود. اگر نتيجه اجتهاد كسى برقرارى رابطه باشد، نمى توان وى را وابسته دانست. به اعتقاد وى گروهها و سازمانهاى مختلفى وجود داشتند كه مى بايست با آنها رابطه برقرار نمود و از آنها استفاده نمود. و متأسفانه خود وى قربانى تناقضات و اختلافات بين اين سازمانهاى عربى شد. حادثه اى كه برايش اتفاق افتاد و شايد احتمالاً شهادت او، نتيجه اين تناقضاتى بود كه وى تصور مى كرد شايدبتواند از آنها در جهت اهدافش استفاده نمايد2 . بنابراين به طور خلاصه بايد گفت كه وى وجود مفيدى بود و دوران حضور وى در لبنان اثر مهمى بر تاريخ شيعيان آن سامان برجاى گذاشت، اثرى كه در تاريخ شيعه لبنان و بلكه تاريخ علماى شيعه قطعاً ثبت گرديده است.
خصوصيات روحى و علمى
برخوردهاى ديپلماتيك و سياسى ايشان بسيار خوب و هوشيارانه بود. اوضاع و مسائل سياسى اطراف خود را مى شناخت و دقيقاً مى دانست چه مى خواهد. با گروههاى مختلفى كار مى كرد و با گروههاى سياسى گوناگونى تماس داشت: اروپاييها، ملى گراهاى عرب، ملى گراهاى لبنان، راستيها، چپيها، مسيحيان، دروزيها، شيعيان، سوريها، مصريها، سعوديها و.... با آنها آشنائى داشت و دقيقاً مى دانست كه آنها چه مى خواهند. منش سياسى، ديپلماتيك و اخلاقى سيدموسى منش معروف و شناخته شده اى بود. وى هوش و ذكاوتى غيرعادى داشت. چيزى كه تعجب مرا برانگيخت آن بود كه، با آنكه بسيار كم پيش مى آمد كه بگويد فلانى از من با هوشتر است، من روزى از وى در مورد شهيد دكتر بهشتى پرسيدم و وى بسيار او را مدح كرد و گفت: او استاد من است و من هيچ كس را در ايران بر خودم مقدم نمى شمارم، مگر آقاى بهشتى; و به طور فوق العاده و غيرعادى از ايشان تعريف نمود.
از نظر علمى در سطح خيلى خوبى قرار داشت. او از كسانى بود كه قابليت علمى فوق العاده اى دارند. اذهانى مانند سيدموسى در صورتى كه منحصراً به فقه و علم اسلامى مشغول مى شدند بر بسيارى از فقها و مراجع معروف برترى و غلبه پيدا مى كردند. ليكن او از پرداختن به فقه فاصله گرفته بود. يعنى درس خارج را تمام كرده بود و اگر مى خواست در مسئله اى اجتهاد نمايد مشكلى نداشت، منتها به دنبال اين عناوين نبود. والده او بعد از وفات مرحوم آقاى حكيم در مورد تقليد از وى سؤال كرده بود و او پسرعموى خود شهيد صدر را معرفى كرده بود. والده او پرسيده بودند از شما مى توانم تقليد بكنم و او گفته بود: نه! گاهى كه درجلسه اى مسائل علمى مطرح مى شد كم مى شد كه اظهارنظر نمايد، اما وقتى سخن مى گفت بسيار خوب سخن مى گفت. او مجتهد بسيار بزرگى بود. امروزه برخى از شرايط اجتهاد در ايران تخفيف يافته اند و بدين معنا آقا موسى از بزرگترين مجتهدين است. استعداد او غيرعادى بود و احاطه اش به مسائل، به حديث، به فقه و به اصول زياد بود. استعداد او بسيار عالى بود.
روابط او با امام و انقلاب اسلامى ايران
البته غيب را خداوند عزوجل مى داند. اما آنچه را كه ما از اين دوران اخير درك كرديم، ظاهراً در ابتدا با حركت مرحوم امام كاملاً همراه نبود و حتى برخى وى را از مخالفين حركت امام برمى شمردند. من از مجموعه جريانات و مكاتباتى كه بين او و امام گذشت اينگونه مى فهمم و معتقد هستم كه شايد تا اين اواخر هم خيلى با حركت موافق نبود. اما بعد از اينكه ديد يك موج مردمى همراه امام است، موضع خود را تغيير داد.
من معتقد هستم كه احتمالاً ساواك شاه هم در آنچه بر او گذشت دست داشته است. او به طرفدارى امام برخاسته بود. در مراسم مرحوم شريعتى سخنرانى كرد و از آن مرحوم تجليل نمود و مرحوم امام را تأييد كرد. اين مطلبى مهم است. سيدموسى از كسانى بود كه بر اوضاع سياسى اشراف داشتند و آن را مى فهميدند. از كلماتى كه در روزنامه ها گفت آن بود كه سالها همه امكانات در اختيار شاه بوده، در حالى كه هيچ قدمى براى ايران برنداشته است. اين مهم است. اين سخن همه شاگردان امام بود.
در دوران اخير، وى مرحوم امام را تأييد مى كرد، يعنى با شاه مقابله مى كرد و اگر حضور مى داشت قطعاً اين خط را ادامه مى داد. و اگر اين مسير را ادامه مى داد، يكى از نزديكترين نزديكان مرحوم امام مى بود، يعنى اصلاً بهشتى ديگرى مى بود، و به نظر من بيشتر اوقات خود را در ايران مى گذرانيد. اگر او تا به امروز باقى مانده بود، حداقل در مقام آقاى رفسنجانى بود، حداقل! براى اينكه لياقتها و فهم و درك او از مسائل اين را اقتضا مى كرد و در قلب مردم ايران جايگاه خاصى را مى يافت و يكى از بزرگترين ياران امام و حواريون او مى بود. اين اعتقاد من است. وى در اين دوران آخر به اين مسائل توجه نمود و شروع كرد به اينكه طرحهاى امام را عملى سازد. او در اين اواخر فعاليتهاى خود را به نفع حركت امام شروع كرده بود و من گمان مى كنم كه ساواك در جريان ناپديد شدن او دست داشته است. اگر او مى بود تحول مهمى به نفع حركت امام محسوب مى شد، او اگر باقى مانده بود به ايران مى آمد و شايد در ايران مى ماند و بهشتى ديگرى مى بود; يك بهشتى ديگر و يكى از محورهاى مهم انقلاب، يك رهبر مردمى و بهشتى ديگرى بود و بلكه بيشتر از او در صحنه هاى اجرايى، انقلاب و قلب مرحوم امام منزلت پيدا مى كرد. البته او بشدت از آقاى بهشتى تقدير و ستايش مى كرد.
صبر زياد
خداوند رحمتش كند، وقتى با او تند مى شدم مرا تحمل مى كرد. موقعى كه بنابر اعتقادم با او بحثهاى تند مى كردم مرا تحمل مى كرد. اخلاق بسيار خوبى داشت. اين مسائل را به دل نمى گرفت. يادم هست فقط يك بار كه آقا سيدمحمد بحرالعلوم همراه وى بود و به منزل ما در كويت آمده بودند، بنابر اعتقادم و بصراحت با وى وارد بحث سياسى شدم. مطالب تندى را گفتم و وقتى براى آوردن استكان چاى رفتم، آقاى سيدمحمد بحرالعلوم به من گفت كه آقا موسى مى گويد بيش از اين ديگر نمى توانم تحمل نمايم و من گفتم بسيار خوب بحث را تمام مى كنم. بهرحال حتى اگر كاسه صبرش لبريز مى شد، در اغلب موارد تحمل مى كرد.
(قم- آذر 1373)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ما متن بيانات را نقل مى كنيم... دقت بفرمائيد كه چه نكاتى را مخالفين بعنوان نقص! مطرح ميسازند... سياسى كردن شيعه و علما در لبنان؟! آيا اين را مى توان جزء اشكالات شمرد؟ انقلاب اسلامى ايران و رهبرى آن، پاسخ عملى اين اشكالات را داده است...«تاريخ و فرهنگ معاصر»
2 . آيا شهيد سيدمحمد باقر صدر هم قربانى اين امر شد؟ يا اينكه هر دو فاجعه از توطئه امپرياليسم و صهيونيزم با همكارى ارتجاع عرب بظاهر پيشرو! و مترقى! ناشى مى شود؟!... «تاريخ وفرهنگ معاصر»