سؤال: حاج آقا، اگر امكان دارد، قدرى درمورد چگونگى آشنايى خود با امام موسى صدر برايمان صحبت بفرمائيد و اينكه چگونه شد كه با بيت مرحوم آيت الله صدر متصل شديد؟
پاسخ : بسم الله الرحمن الرحيم. آنطوريكه يادم مى آيد، اولين برخورد و ملاقات من با امام موسى صدر، رهبر مفقود شده شيعيان لبنان، در همان سالى بود كه مرحوم آيت الله العظمى آقاى سيد صدرالدين صدر مرجع عاليقدر تقليد، دارفانى را وداع گفتند. آن سال، اولين سال ورود من به قم بود. آن روز در مراسم تشييع جنازه ايشان شركت كردم و اولين بارى كه امام موسى صدر را ملاقات كردم و ايشان را به عنوان فرزند مرحوم آيت الله العظمى آقاى صدر شناختم، همان روز بود. ايشان در مراسم تشييع و تدفين پدرش شركت كرده بود و جالب اين بود كه مرحوم شهيد بهشتى هميشه همراه ايشان بود و دستش را ميگرفت و هواى ايشان را در آن مراسم داشت و همانوقت من صميميت بين اين دو نفر را استنباط كردم. امام موسى در هنگام فوت پدرشان در قم حضور نداشتند، به تهران رفته بودند كه دكترى را بياورند كه خبر فوت پدرشان را مى شنوند و با عجله به قم برميگردند. زمانى به قم رسيدند كه مراسم تشييع جنازه تقريباً تمام شده بود. پيكر مرحوم آيت الله صدر را آورده بودند به مسجد بالاسر و مى خواستند دفن كنند كه امام موسى صدر وارد شدو خوب پيداست كه چه شورى افتاد و گريه هاى ايشان تمام مردم را سر قبر متوجه و متأثر كرد. اين اولين برخورد من با ايشان بود.
بله، امام موسى سالها در قم بودند، قوانين تدريس ميكردند، مكاسب تدريس ميكردند و شاگردان زيادى داشتند. بعد از بازگشت ايشان از نجف اشرف، وقتى كه مجله مكتب اسلام با همكارى تعدادى از فضلا و اساتيد حوزه علميه قم تشكيل شد، امام موسى هم يكى از اعضاء برجسته هيئت تحريريه مجله بودند. ايشان متجاوز از يك سال با مجله همكارى داشتند و ما در آن موقع بيشتر خدمتشان مى رسيديم. آثارى در مجله مكتب اسلام دربارها اقتصادى اسلامى منتشر كردند كه من بعدها همان مقالات را با اجازه خود ايشان، جمع آورى كردم و با مقدمه و پاورقى هاى فراوانى تحت عنوان «اقتصاد در مكتب اسلام» به چاپ رساندم كه تاكنون شايد متجاوزه از دوازده بار تجديدچاپ شده است. ايشان قبل از پيوستن به مجله مكتب اسلام و در حقيقت بعد از فوت پدر بزرگوارشان، چند سالى را در نجف اشرف بودند. در آنجا در درسهاى مراجع، و خصوصاً مرجع فقيد شيعه حضرت آيت الله العظمى آقاى خويى شركت كردند و در اين چند سالى كه در نجف اشرف بودند خيلى به درس و بحثشان عنايت داشتند وشب و روز مشغول بودند، بعداً، بعد از فوت مرحوم آقاى شرف الدين، ايشان با عنايت آية الله بروجردى به لبنان اعزام شدند و رهبرى شيعيان آنجا را در دست گرفتند.
اما ارتباط من با خانواده مرحوم آيت الله صدر كه بعداً به وصلت با اين خانواده منجر شد، به هيچ برنامه قبلى مسبوق نبود. اين قضا و قدر و جزء تقديرات الهى بود وغير از اين نمى توان اسمى براى آن بگذارم. البته ما در آن اوانى كه به قم آمديم، در جلسات شب هاى پنج شنبه مرحوم آيت الله آقاى حاج آقا رضا صدر كه درس اخلاق مى گفتند شركت مى كرديم و ارادت من به مرحوم آيت الله حاج آقا رضا صدر بعد از فوت مرحوم پدرشان روز به روز زيادتر ميشد. تا اينكه در يكى از سالها من تصميم بر ازدواج گرفتم. گمان ميكنم سال 43 بود. مسأله را با آيت الله آقاى فاضل لنكرانى كه به من خيلى لطف داشته اند، و همچنين با آيت الله آقاى حاج آقا موسى زنجانى كه ايشان هم به من خيلى لطف داشتند، در ميان گذاشتم. اين بزرگواران صبيه مرحوم آيت الله صدر را پيشنهاد كردند و خودشان هم واسطه شدند و رفتند و صحبت كردند. در سال 1344 بود كه من داماد اين خانواده شدم، يعنى صبيه بزرگ مرحوم آيت الله آقاى حاج آقا رضا صدر را به عقد و ازدواج خود درآوردم.
سؤال: آيا مرحوم آيت الله بروجردى هم در جريان عزيمت آقاى صدر به لبنان قرار داشتند؟
پاسخ : آنطوريكه شنيدم، بعد از فوت مرحوم شرف الدين، گويا خاندان شرف الدين و مخصوصاً آقاى آقاسيدجعفر شرف الدين كه فرزند ارشد و متنفذ ايشان بود و از شخصيت هاى برجسته اجتماعى و سياسى لبنان به شمار مى آمد، درصدد يافتن جانشينى براى مرحوم آقاى شرف الدين بودند. گويا خاندان شرف الدين از طريق مرحوم آيت الله العظمى آقاى بروجردى، آقاى حاج آقا رضاصدر را پيشنهاد كرده بودند، يعنى فرزند بزرگ مرحوم آية الله صدر را ـ ميدانيد كه مرحوم آيت الله صدر و مرحوم شرف الدين پسر عمو هستند، از بنى اعمام يكديگر هستند ـ وقتى كه مسأله با مرحوم آيت الله العظمى بروجردى مطرح ميشود و مرحوم حاج آقا رضا صدر نمى پذيرند و اخوى خود آقا موسى را پيشنهاد مى كنند و خلاصه با دعوت خاندان شرف الدين و عنايت آيت الله بروجردى و امرايشان، آقاى حاج آقا موسى صدر تصميم ميگيرند كه بروند به لبنان. ايشان اول در صور اقامت مى گزينندو مركز فعاليتشان در صور بود و بعد از چند سال به بيروت منتقل ميگردند، مجلس اعلاى اسلامى شيعه را تشكيل ميدهند.
سؤال: آيا خود حضرتعالى در درسهاى آقاى صدر شركت مى جستيد؟
پاسخ : خير، من موفق نشدم كه به درس ايشان بروم، ولى برادرام آقاى حاج شيخ محمد جواد حجتى، چند صباحى كتاب لمعه و قوانين را پيش ايشان تلمذ ميكردند. يادم هست كه آن زمان خيلى از بيان و شيوايى ايشان و اينكه چگونه مطلب را با يك بيان بسيار شيوايى مى توانند به شاگردانشان منتقل نمايند، تعريف ميكردند.
سؤال: تحصيلات حوزوى آقاى صدر تا چه حدى بود؟ آيا ايشان نهايتاً به درجه اجتهاد رسيدند؟
پاسخ : بله، ايشان مجتهد بودند، ايشان از هم دوره هاى آيت الله مكارم شيرازى بودند كه الان جزو مراجع تقليد هستند، از هم دوره هاى آيت الله حاج آقاموسى زنجانى بودند كه الان جزو مراجع تقليد هستند، من يادم مى آيد كه، بعد از درس مرحوم آيت الله آقاى داماد، يك گروه از شاگردان برجسته ايشان يك مباحثه مشترك با هم داشتند، كه حاج آقا موسى صدر بود، حاج آقا موسى زنجانى بود، مرحوم بهشتى بود، آقاى مكارم شيرازى بود كه مى نشستند و با هم مباحثه ميكردند. من يادم مى آيد كه يك جلسه اى با آقاى مكارم صحبت ميكردم و ايشان از تفكر امام موسى صدر و استنباطهاى خيلى ظريف ايشان تعريف ميكردند. مى دانيد كه آقاى مكارم از خوشفكرها و از استعدادهاى فوق العاده حوزه هستند. ايشان از استعداد فوق العاده امام موسى صدر بسيار تعريف ميكردند و مى گفتند كه در مباحثاتى كه با ايشان داشتم، من گاهى از ظرافت انديشه ايشان در استنباط فروع فقهى بهره بردارى ميكردم. در هر صورت امام موسى صدر مجتهد بودند.
سؤال: درس و بحث امام موسى در لبنان به چه شكلى بود؟ آيا در آنجا هم برنامه مباحثه و يا تدريس داشتند؟
پاسخ : گمان نمى كنم، چون در لبنان زمينه اين كار نبود. درسهايى كه ايشان در حوزه خوانده بودند، در لبنان هيچ كارآيى نداشت، و اگر نبود آن مطالعات گسترده ايشان در مسائل سياسى و در مسائل اجتماعى، فقه و اصول و فلسفه آنطور در لبنان به درد ايشان نمى خورد. البته ميدانيد كه درس خواندن در هر رشته اى كه باشد، به انسان يك بنيه علمى مى دهد. اين بنيه علمى باعث ميشود كه انسان يك وزانت! و يك متانتى بدست ميآورد كه در هر رشته اى كه بخواهد مشغول به فعاليت شود، كارآيى دارد و به دردش مى خورد. امام موسى صدر از آن كسانى بود كه داراى يك بنيه علمى بسيار قوى بود. علاوه بر زحماتى كه در راه تحصيل علم كشيده بود، از استعداد فوق العاده طبيعى هم برخوردار بود و همين بنيه علمى و استعداد و هوش سرشار توانست از ايشان يك شخصيت متين و وزين رابسازد، بطوريكه در لبنان جاى خودش را باز كرد و تمامى افراد جامعه را تحت تأثير قرار داد.
سؤال: حضرتعالى در چه زمانى به مجله مكتب اسلام پيوستيد؟ آيا در زمان آقاى صدر بود و يا بعد از آن بود؟
پاسخ : امام موسى صدر، همانطوريكه كه از مقالاتشان هم پيداست، بيشتر از يك سال با مجله مكتب اسلام همكارى نداشتند. بعد از اينكه امام موسى صدر، آقاى آقامجدالدين محلاتى، آقاى آقاسيد مرتضى جزايرى، آقاى موسوى اردبيلى و تعدادى ديگر از دوستان از مجله جدا شدند، گويا در سال دوم و يا سوم مجله، كه الان درست يادم نيست، من و يك عده از دوستان هم سن و سال و هم دوره و هم فكر، براى همكارى با مجله مكتب اسلام دعوت شديم. براى ثبت در تاريخ بايد عرض كنم كه، اين گروهى كه بعداً ملحق شدند به مجله مكتب اسلام، اوائل هم به عنوان هيئت تحريريه فرعى، سالها انجام وظيفه ميكردند و بعداً هيئت تحريريه اصلى شدند، غير از من عبارت بودند از آقايان: سيدهادى خسروشاهى، عباسعلى عميد زنجانى، زين العابدين قربانى، محمد مجتهدشبسترى، حسين حقانى زنجانى. ما به مجله مكتب اسلام دعوت شديم و همانطوريكه عرض كردم، اول به عنوان هيئت فرعى مجله مشغول به كار شديم و بعد از چند سال، جزو هيئت تحريريه اصلى درآوريم و بدان شكل با اين مجله همكارى داشتيم.
البته من يك سخنرانى تحت عنوان «الاسلام وثقافة القرن العشرين» از امام موسى صدر را ترجمه كردم كه ايشان در الندوه اللبنانيه ايراد كرده بودند، اول به صورت سلسله مقالاتى در طى دوازده يا سيزده شماره مجله مكتب اسلام منتشر شد و بعداً مجموعه اينها را جمع آورى كردم و تحت عنوان «اسلام و فرهنگ قرن بيستم» به صورت يك كتاب با پاورقى هاى مشروحى چاپ نمودم كه الان چاپ دوازدهمش هم شايد منتشر شده باشد.
سؤال: اگر امكان دارد قدرى در مورد ويژگى هاى روحى و اخلاقى امام موسى صدر برايمان صحبت بفرمائيد.
پاسخ : من بعد از اينكه با خاندان شريف و عريق و اصيل آيت الله صدر وصلت كردم، خوب قهراً آمد و رفتم و نشست و برخاستم با امام موسى صدر زيادتر شد، يعنى از نزديك توانستم با ايشان باشم. البته بودن ايشان در كشور لبنان و بودن ما در كشور ايران، تعداد اين معاشرتها و نشست و برخاستها را كمتر ميكرد، ولى كيفيت اين ارتباط كميت آن را جبران ميكرد. ايشان در اين سالهايى كه لبنان بودند، شايد چهار دفعه و يا پنج دفعه به ايران و عمدتاً قم آمدند تا از مادر و اقوامشان ديدار نمايند. خوشبختانه خود ايشان اظهار تمايل ميكردند كه من در خدمتشان باشم و من هم روى اين كار وقت ميگذاشتم كه با ايشان باشم. در اثر اين معاشرتها و نشست و برخاستها كه خيلى هم زياد بود و گاهى يك هفته طول ميكشيد و گاهى ده روز طول ميكشيد و يا كمتر و بيشتر، من به خصوصيات اخلاقى ايشان و آن بعد شخصيت اصيل ايشان بيش از پيش پى بردم.
اولاً، از نظر اصالت در يك سطح فوق العاده بالايى قرار داشت. يعنى آقازاده گى و آن اصالت خانوادگى از سر و روى ايشان مى باريد. آن عزت نفس و آن بزرگى خيلى عجيب بود. در عين حاليكه عظيم بود و شخصيتش هر انسانى را تحت تأثير قرار ميداد، بسيار آدم متواضعى بود. فوق العاده در مقابل فضل، در مقابل علم و در مقابل فضيلت سر تعظيم فرود ميآورد. كافى بود كه بداند يك نفر يك فضيلتى در او هست و يك فضلى دارد، واقعاً در مقابل فضيلت و در مقابل فضل كوچكى مى كرد و متواضع بود و كرنش ميكرد. بسيار مرد خليقى بود، خوش اخلاق بود، در صحبتهايش، در اطوارش، در نشست و برخاستهايش و در معاشرتهايش يك ذره گزندگى نداشت. بسيار ملايم بود، بيان خيلى نرمى داشت. شخصيتها را در نظر ميگرفت، با هر كسى مطابق شخصيت خودش و مطابق با مقامش صحبت ميكرد. نسبت به بزرگان، مخصوصاً مراجع و مخصوصاً كسانيكه در سطح اساتيد ايشان بودند و احياناً ايشان پيش آنها درس خوانده بود، خيلى متواضع و حق شناس بود. يادم هست كه در يكى از سفرها كه ايشان از لبنان برگشتند، در منزل آقاى هاشمى رفسنجانى رئيس جمهورى فعلى ايران، جلسه اى تشكيل شد و قرار بود كه ايشان بيايند و سؤالاتى مطرح بشودو ايشان جواب بدهند و فعاليت ها و كوششهاى خودشان را در زمينه سياسى، اقتصادى و فرهنگى لبنان تشريح نمايند. ما هم از بسيارى از اساتيد و فضلاى حوزه دعوت كرده بوديم تا در اين جلسه شركت نمايند. يكى از كسانيكه در اين جلسه شركت كرده بود، آيت الله آقاى حاج شيخ حسينعلى منتظرى بود. امام موسى صدر وقتى وارد شد، با افراد جلسه كه نوعاً از اساتيد و بزرگان و موجهين حوزه بودند معانقه و مصافحه نمود. وقتيكه در مقابل آيت الله منتظرى قرار گرفت، خم شد تا دست ايشان را بوسيد و يادآورى كرد كه من پيش شما درست خوانده ام و از شما استفاده كرده ام و شما حق بزرگى به گردن من داريد. من هيچگاه آن منظره را يادم نمى رود، آن قد بلند و آن قد رشيد، خوب آقاى منتظرى هم نسبت به ايشان كوتاه بودند، چطورى ايشان خم شد و دست استادش را بوسيد و نسبت به استادش حقشناسى كرد. وقتى كه آن منظره يادم مى آيد واقعاً بدنم مى لرزد و ياد اين كلام اميرالمؤمنين مى افتم كه حضرت فرمود «كونوا دعاة الناس بغير السنتكم»، يعنى مردم را به وسيله عملتان، به وسيله رفتارتان به خيرات و به فضيلتها و به نيكوئيها دعوت بكنيد. امام موسى صدر از آن افرادى بود كه صرفه نظر از فضيلتها و علمش، بيانش و قلمش، اطوار و اعمال و معاشرتهايش هم مى توانست به عنوان يك تربيت مكتب اسلام الگو باشد.
سؤال: برخورد امام موسى صدر بامخالفين و دشمنانشان به چه شكلى بود؟
پاسخ : تا آنجايى كه من بياد دارم و درجريان مخالفين ايشان هم بودم، خصوصاً مخالفتهايى كه بواسطه سفر اخير ايشان به ايران انجام گرفت، بسيار با گذشت و بردبار بودند. ايشان در سفر اخيرشان يك ملاقاتى داشتند و همين ملات هم باعث برانگيخته شدن مخالفتهايى شد، در صورتيكه انصافش اين است كه اين ملاقات با مقدماتى انجام گرفت. مرحوم شهيد مطهرى و مرحوم شهيد بهشتى خودشان مستقيماً در جريان اين ملاقات بودند. يك عده اى را رژيم سابق محكوم به اعدام كرده بود، من يادم هست و خودم حضور داشتم بنظرم آقاى خسروشاهى هم بودند كه مرحوم شهيد مطهرى به يكى از مراجع آنزمان گفت كه آقا، آقاى آقاموسى صدر چند روزد يگر وارد ايران ميشود، آيا نمى خواهيد ايشان را پيش يكى از مقامات بفرستيد كه اين بچه هاى مردم را نكشند؟ كه آن مرجع در پاسخ به شهيد مطهرى گفت: اجازه بدهيد ايشان بيايد و ببينيم چكار ميشود كرد. باز يادم هست كه در منزل شهيد بهشتى بوديم، تعدادى از دوستان هم بودند، الان كسى كه مى تواند شاهد باشد آقاى عبدالمجيد معاديخواه هست كه آن شب حضور داشتند، و مرحوم شهيد بهشتى به امام موسى صدر اصرار ميكردند كه شما در اين زمينه يك ملاقاتى با شاه بكنيد بلكه بتوانيد جلوى ريختن خون اين بچه ها را بگيريد. ايشان به امام موسى صدر اصرار ميكردند كه اين ملاقات انجام بگيرد. متأسفانه بعد از اينكه اين ملاقات انجام شد، هيچكس حاضر نشد كه بگويد، بابا! اين ملاقات با اين مقدمات بوده است. من در جريان بودم، امام موسى صدر در منزل برادر بزرگوارشان مرحوم حاج آقا رضا صدر جلوس داشتند، افراد زيادى از روحانى و غيرروحانى، سياسى و غيرسياسى به ملاقات ايشان مى آمدند، و من جمله يك روز عباس مسعودى آمد. آن روزى كه عباس مسعودى آمد، وقتيكه وى مى خواست خداحافظى كند واز در بيرون رود، دم در از امام موسى صدر پرسيد كه شما در اين سفر خيال ملاقات داريد يا نه؟ امام موسى هم در جواب گفتند كه فعلاً هيچ قصد ملاقاتى نداريم تا بعد ببينيم چه ميشود. اين را من خودم شنيدم چون با آقاى صدر تا دم در آمده بودم. يعنى ايشان اصلاً تصميمى به ملاقات نداشت و صريحاً هم گفت كه نه فعلاً چنين تصميمى را ندارم تا بعد ببينم چه ميشود. بعداً همين مقدمات دست به دست هم داد و ايشان را وادار كرد كه اين ملاقات را انجام دهد. در هر صورت صحبت از مخالفين بود. خوب من در جريان ملاقات و مخالفتهايى كه بعد از آن شد قرار داشتم. سروصداهاى زيادى بلند شد. بعد از آن، وقتيكه من براى اولين بار در بيرونى منزل مرحوم آيت الله العظمى آقاى صدر، پدر بزرگوارشان، خدمتشان رسيدم و در حدود اين مخالفتها صحبت كردم، ايشان لبخندى زدند و گفتند مسأله اى نيست، خدا خودش مى داند كه ما از روى چه قصدى اين ملاقات را انجام داديم و اميدواريم كه خداوند به ما اجر دهد. خيلى با بزرگوارى از كنار قضيه رد شدند.
موارد ديگرى را هم سراغ دارم كه وقتى كه مخالفتها، چه در لبنان و چه در ايران، با ايشان در ميان گذاشته ميشد، خيلى با بزرگوارى از كنار آنها رد ميشدند. مثلاً وقتى كه در مورد مرحوم شيخ محمدجواد مغنيه، نويسنده بزرگ و محقق بزرگوار، صحبت ميشد كه ايشان داراى اين افكار هستند و اين اشكالات را به شما دارند!؟ ايشان بابزرگوارى از آن مرحوم نام مى بردند و يادم هست كه وقتى از آن مرحوم نام مى بردند، يك ذره لحن ايشان نشانه اى از اهانت و يا تحقير نداشت و با عظمت و احترام از او نام مى بردند، منتها پاسخ ميدادند كه من در چنين شرايطى هستم، چنان مسائلى وجود دارد و آقايان مثل اينكه از اوضاع ما اطلاعى ندارند و نمى دانند كه ما در چه شرائطى هستيم و چه صلاح هست و چه صلاح نيست. ايشان هيچ وقت از دست چنين افرادى نرنجيد و هيچگاه در مقابل آنها موضع گيرى نكرد و هيچوقت اهل اين نبود كه شمشير را از رو ببندد، بلكه همواره با بزرگوارى از كنار اين گونه مسائل ميگذشت.
سؤال: رابطه امام موسى صدر با حضرت امام و ساير پيش كسوتان انقلاب به چه شكلى بود؟
پاسخ : مسلماً رابطه داشتند، خوب مى دانيد كه ايشان نسبت به امام خيلى احترام ميگذاشت، شاگرد امام بود و هميشه هم عنوان ميكرد كه من شاگرد امام هستم و با امام ارتباط هم داشتند. با ديگران از جمله مرحوم شهيد بهشتى هم ارتباط داشتند. البته از نظر تفكر من يادم هست كه يكى از حرفهايى كه ايشان به من زد اين بود كه آقايان فراموش نكنند كه من الان يك لبنانى هستم و موضع گيرى ها و كارهايم بايد طورى باشد كه مصالح شيعيان لبنان را در وحله اول درنظر بگيرد و من بايد در موضع گيرى هاى سياسى و اجتماعى وبرخوردهايى كه دارم به عنوان يك مسئول شيعيان لبنان به گونه اى عمل نمايم كه با مصالح شيعيان لبنان منطبق باشد. البته من به هيچ وجه براى ايشان مقام عصمت را قائل نيستم و نمى خواهم بگويم كه تفكر ايشان در رابطه با انقلابيون مسلمان ايران صددرصد صحيح بوده، ولى اين را مى توانم عرض كنم كه امام موسى صدر شخصيتى بود مؤمن و مسئول و دردمند و از انحطاط جامعه اسلامى بطور كلى، و از انحطاط و محروميت تاريخى شيعيان لبنان بطور خاص، فوق العاده رنج مى برد. اگر منصفانه بخواهيم، متجاوز از صد سال قبل، يك زنجيره اى را براى مصلحان جامعه اسلامى كه در راه احياء تفكر اسلامى بودند، ترسيم بكنيم، و اولين آنها سيدجمال الدين اسدآبادى باشد، بعداً شيخ محمد عبده، سيدمحمد رشيدرضا، كواكبى، حسن البناء، كاشف العظاء، مرحوم سيدعبدالحسين شرف الدين و همينطور بيائيم تا امام خمينى و شهيد مطهرى و دكتر شريعتى و بعضى از مصلحان دردمند ديگرى كه جزو مصلحان معاصر به شمار مى آيند، انصافش اين است كه بايد امام موسى صدر را در اين زنجيره و به عنوان يكى از مصلحان جامعه اسلامى كه در راه احياء اسلام و انديشه اسلامى گامهاى زيادى را برداشته، تلقى نمائيم و اگر ايشان را از اين زنجيره و از اين سلسله خارج نمائيم به ايشان لطمه اى نزديم، بلكه به نسل اسلامى جامعه امروز لطمه زديم.
سؤال: آيا حضرتعالى در لبنان هم خدمت امام موسى صدر رسيده ايد؟
پاسخ : بله، البته خوب بود كه بيش از اينها من به لبنان سفر ميكرد هم خصوصاً كه من از نظر فكرى مشتركات زيادى با امام موسى صدر داشتم، و ايشان هم خيلى مايل بودند، ولى متأسفانه من جز يك سفر موفق نشدم كه به لبنان بروم، آنهم به صورت خيلى كوتاه، چون بيمار بودم و آقاى شبسترى در آلمان منتظر من بودند. امام موسى صدر فورى براى من بليط گرفتند و خواهرزاده خودشان آقاى دكتر صادق طباطبايى را با من فرستادند به آلمان، و خلاصه من نتوانستم آنطوريكه مى خواستم از فعاليتها و آثار ايشان بازديد نمايم، مخصوصاً دلم مى خواست صور بروم و آثار مرحوم سيدعبدالحسين شرف الدين را ببينم، مدارس امام موسى صدر را ببينم، كارهاى مرحوم شهيد چمران را ببينم. بله، متأسفانه اين تنها سفر من به لبنان بود و بعد از آن ديگر نشد كه به آنجا سفر كنم.
سؤال: ظاهراً حضرتعالى از كسانى بوديد كه در آخرين روزها، امام موسى صدر را ملاقات نموديد، آيا خاطره اى از آن روزها به ياد داريد؟
پاسخ : بله، امام موسى صدر با خانواده خود به فرانسه آمده بودند. من هم با خانواده ام در انگليس بودم. به اتفاق اهل بيت و با كشتى حركت كرديم و به پاريس رفتيم. حدود يك هفته شبانه روز در كنار امام موسى صدر بودم.
سؤال: ببخشيد، اين دقيقه در چه زمانى بود؟
پاسخ : دقيقاً در ماه رمضان سال1357 بود كه در بهمن آن سال هم انقلاب شد.
سؤال: ظاهراً امام موسى صدر هم در اواخر همان ماه رمضان بود كه گرفتار شدند؟
پاسخ : بله درست است. من از آن يك هفته اى كه بطور شبانه روز با ايشان بودم خاطرات جالبى دارم. ايشان نه اينكه كثيرالسفر بودند و يا شغله فى السفر بود، به هر حال در سفر روزه ميگرفتند. از طرفى من چون مسافر بودم روزه نميگرفتم. يك روز صبح، در منزل دوستشان در پاريس كه آنجا مستقر بوديم، ايشان بلند شدند و گفتند كه من براى شما صبحانه تهيه ميكنم. من گفتم كه آقا اين كار را نكنيد، من خجالت مى كشم و از اين حرفها، ايشان هم گفتند كه شما بنشيند، شما مريض هستيد و بايد استراحت كنيد، من ترتيب كار را ميدهم. اتفاقاً آن روز آقاى دكتر حبيبى هم حضور داشتند. صبحانه را تهيه كردند و خودشان چايى ريختند و خلاصه خيلى به من لطف فرمودند، يعنى با اينكه خودشان روزه بودند صبحانه براى من تهيه كردند. در همان ايام هم بود كه ايشان مقاله اى را در روزنامه لوموند به چاپ رساندند كه بعداً خيلى سروصدا ايجاد كرد. عنوان مقاله «نداء الانبياء» كه بسيار مقاله تاريخى بود و درباره انقلاب اسلامى ايران نوشته شده بود و اينكه شاه رفتنى است. ايشان در آن هفته اى كه در پاريس بودند، با اينكه روزه هم بودند، فعاليت هاى زيادى داشتند. با روزنامه هاى زيادى ملاقات داشتند، با تعدادى از شخصيتهاى فرانسوى ملاقات داشتند، خلاصه صبح مى رفتند و عصرى بعد از ساعت چهار برميگشتند و استراحت ميكردند. بعد از تمام شدن اين يك هفته ما با ايشان خداحافظى كرديم و با خانواده عازم آلمان شديم. ايشان قبل از رفتن ما فرمودند كه من يك ملاقاتى با بومدين دارم و مى روم به الجزاير. عيدفطر هم مراسمى در مجلس اعلاى شيعه داريم كه در آن شركت مى كنم، اگر خانواده شمابه ايران رفتند و توانستيد در اين مراسم شركت نمائيد، خيلى خوب خواهد بود. من هم گفتم كه انشاءالله سعى خودم را خواهم كرد و خداحافظى كرديم. ما به آلمان رفتيم و ايشان هم الجزاير رفتند. يعنى يك روز بعد از رفتن ما، ايشان هم پرواز كردند به سمت الجزاير. من يكى دو روز در آلمان بودم وبعد از آن مجدداً به اتفاق خانواده به انگليس رفتيم. خانواده در انگليس بليط داشتند و از آنجا پرواز كردند و آمدند به ايران. ورود ايشان به ايران با شهريور خونين ميدان شهداء مصادف بود. همين مسأله هم باعث شد تا من در لندن يك جزوه اى را منتشر كردم با عنوان «آغاز جنبش محرم و پايان جنبش محرم» كه الآن هم اين جزوه هست. يك روز بعد از عيد فطر بود، كه من در هتل فرزين در لندن نشسته بودم كه تلفن زنگ زد و ديدم همسرم از تهران هست و ميگويد كه از راديوهاى خارجى شنيده شده كه عموجان ناپديد شده اند و سؤال ميكرد كه من آيا اطلاعى دارم يا خير؟ خوب من براى اولين بار بود كه اين خبر را مى شنيدم. من بلافاصله زنگ زدم به پاريس. با يكى از ايرانى هاى مطلع و مقيم پاريس، آقاى صادق قطب زاده، صحبت كردم و از ايشان پرسوجو نمودم. ايشان همانوقت عنوان نمود كه هر بلايى سر امام موسى صدر آمده باشد به دست قذافى بوده است و بعد هم يك مقدارى بدوبيراه به قذافى گفت و آخرش هم گفت كه خدا انشاءالله عاقبت آقاى صدر را به خير كند.
در هر صورت اين اولين بار بود كه ما از مفقود شدن امام موسى صدر اطلاع پيدا كريم. بعداً، شايد در حدود يك ماه بعد، يك جزوه اى ازسوى شهيد چمران منتشر گرديد. اگر يادتان باشد، مفقود شدن امام موسى صدر تقريباً با ورود امام خمينى به پاريس مصادف بود. من هم از انگلستان به پاريس رفتم و در آنجا با حضرت امام ملاقات كردم و در جريان بوديم تا اينكه مصاحبه مفصلى را با مجله الحوادث چاپ لندن كردم كه در آن مصاحبه، براساس اطلاعاتى كه مرحوم شهيد چمران به من داده بود، اظهار كردم كه مفقود شدن امام موسى صدر به دست قذافى بوده است و اينكه اگر ايشان الان زندان هست و يا اينكه به شهادت رسيده باشد، در هر دو حالت به دست قذافى بوده است. البته بعدها همين مطالب را با اسناد و دلائل بيشترى در كتاب «لبنان به روايت امام موسى صدر و شهيد چمران» آوردم، يعنى اينكه امام موسى وارد ليبى شده و از آنجا هم به هيچ وجه من الوجوهى خارج نشده است. اينكه ادعا كردند كه ايشان به سمت ايتاليا پرواز كرده اند، همه اش دروغ است و اسناد و مدارك غيرقابل ترديدى وجود دارد كه امام موسى صدر وارد ليبى شده اند و خارج هم نشده اند و هر بلايى كه سرشان آمده باشد، در سرزمين ليبى و تحت حكومت قذافى بوده است.
سؤال: آيا حضرتعالى اطلاعاتى جديدى هم در مورد وضعيت امام موسى صدر و احتمال حيات و يا شهادت ايشان داريد؟
پاسخ : من هيچگونه اطلاعات ديگرى ندارم، غير از اينكه چند سال قبل، شايد حدود چهار سال قبل، مرحوم آيت الله حاج آقارضا صدر يك روزى به من گفتند كه يك نفر از پاريس تلفن كرده كه يك فيلم ويدئويى هست كه بزودى برايتان مى فرستم. طرف بعد از چند روز آن فيلم را فرستاده بود. مرحوم آقاى حاج آقا رضا صدر، به اتفاق مرحوم نجاتى، به يك منزلى رفته بودند و اين فيلم را به نمايش گذاشته بودند. خود آقاى حاج آقا رضا به من گفتند كه بله، حاج آقاموسى بود، منتهى فيلم بردار از پشت فيلم بردارى كرده بود و گويا حاج آقا موسى هم توجه داشته و به ايشان گفته بودند كه مى خواهيم فيلم بردارى بكنيم. امام موسى صدر هم لباس رسمى پوشيده بودند و از پله ها پايين مى آيند و به آن طرف ساختمان مى روند، گاهى هم نگاهى به اطراف خود ميكردند. آقاى حاج آقا رضا مى گفتند كه من نيم رخ آقاموسى را ديدم و ترديدى ندارم كه آن فرد خود آقاموسى بود. كل فيلم شايد در حدود پنج دقيقه بيشتر نبود. و حاج آقا موسى از اين طرف ساختمان به سمت آن طرف ساختمان حركت كردند، محاسن ايشان كاملاً سفيد شده بود و معلوم بود كه ضعيف شده اند. البته من نميدانم كه اين فيلم چه بوده و در چه زمان برداشته شده است، ولى خداوند مرحوم آيت الله آقاى حاج آقا رضا صدر را رحمت كند. در همين روزهاى آخر عمرشان هم براين اعتقاد خود راسخ و پابرجا بودند كه برادرم موسى صدر حىّ و يرزق وفى سجن القذافى، يعنى برادرم موسى صدر زنده است و دارد زندگى ميكند و در زندان قذافى هم هست. ايشان تا همين اواخر عمرشان هم بر اين اعتقاد راسخ و پابرجا بودند، حالا براساس چه منابعى ايشان اين اعتقاد را پيدا كرده بودند، آيا آن عواطف برادرى هم در اين اعتقاد ايشان اثر داشته يا نه، و يا اينكه به يك سرى اسناد و مداركى كه ما از آنها بى اطلاع بوديم استناد داشته؟ اين را من نمى دانم.
سؤال: حاج آقا، اگر امكان دارد، قدرى پيرامون ارتباط شهيد چمران و امام موسى صدر برايمان صحبت بفرمائيد.
پاسخ : آنطوريكه من اطلاع دارم، شهيد چمران با اينكه در آمريكا در دانشگاه مشغول تدريس بود و همسرى در آنجا انتخاب كرده بود و فرزند هم داشت، يك دفعه متنبه ميشود كه من تمام نيرويم در استخدام جامعه آمريكاست و من بايد بروم به يك كشور اسلامى و در آنجا منشاء اثر بشوم. از نظر سياسى وضع چمران آن زمان طورى بود كه به ايران نمى توانست بيايد. با دوستانش در اروپا مشورت ميكند و آنها لبنان و امام موسى صدر را به ايشان پيشنهاد ميكنند. چمران به صورت انقلابى، يك دفعه همه چيز خود را در آمريكا رها ميكند، به لبنان مى رود و به امام موسى صدر مى پيوندد. جالب اين است و من در مقاله اى در مورد شهيد چمران هم نوشتم، من وقتى به درجه اصالت سطح بالاى امام موسى صدر پى بردم كه به درجه ارادت سطح بالا و در سطح عشق شهيد چمران نسبت به امام موسى صدر واقف شدم. چمران را من از دوران مسجد هدايت مى شناختم، مسجد هدايت، در واقع ستاد مركزى احرار بود... اغلب دانشجويان و اساتيد ضدرژيم در پاى درس تفسير آية الله طالقانى در اين مسجد گرد مى آمدند. از حوزه علميه قم هم من و برادرمان آقاى سيدهادى خسروشاهى از اصحاب دائمى آن مسجد بوديم... شايد يكى دو نفر ديگر هم گهگاهى از قم بآنجا مى آمدند، اما اصحاب دائمى نبودند... بهرحال در آن دوران، شهيد چمران تازه وارد دانشگاه تهران شده بود. از شاگردان مرحوم مهندس بازرگان بود. آدم باشعورى بود، انسان فكورى بود، آدم شناس بود و كسى نبود كه در مدت حدود يك دهه با كسى شب و روز كار كند و آخر هم او را نشناسد و او آدم غيراصيلى باشد و چمران هم بيايد و خودش را در اختيار يك آدم غير اصيل قرار دهد. شهيد چمران واقعاً مى تواند يك نمونه اى باشد از رابطه مريد با مراد نسبت به امام موسى صدر.
به هر حال شهيد چمران على رغم اينكه بعضى ها بيمارگونه و از روى حسد در مقابل ايشان موضع گيرى داشتند، منشأ آثار خيلى خوبى در لبنان شد، مخصوصاً در آن مدرسه فنى كه امام موسى صدر تأسيس كرده بود، ايشان توانست خيلى كارها انجام بدهد. واقعاً مرد دلسوخته و انسان مخلصى بود و من گمانم اين است كه بعضى از افراد كه با امام موسى صدر مخالف بودند و از هيچ تهمت و دروغى هم نسبت به ايشان با درجه بى تقوايى هر چه تمامتر فروگذارى نميكردند، علت مخالفتشان اين بود كه امام موسى صدر به مرحوم شهيد چمران خيلى عنايت داشتند و به آنها اهميت نمى داده و آنها هم مى خواستند كه جاى چمران باشند. چون امام موسى صدر با چمران همكارى ميكرد و با آنها همكارى نميكرد، آنها بناى مخالفت خود را گذاشتند و تا آنجا پيش رفتند كه وقيح ترين نسبت ها و دروغ ترين نسبت ها را به ايشان متوجه كردند.
در اينجا يادم نمى رود، برادر عزيزم آقاى سيدمحمود دعائى كه الان رئيس يكى از گسترده ترين تشكيلات مطبوعاتى كشور يعنى مؤسسه اطلاعات هستند، در دفتر خودشان اين مطلب را در مورد يك نفر ـ كه همانطوريكه عرض كردم نسبت هاى ناروايى را به امام موسى صدر مى داد و متأسفانه هنوز هم دست بردار نيست ـ عنوان كردند. براى اين شخص رسوايى پديد آمده بود كه همه هم ميدانند اين رسوايى چه بود، آقاى آقا سيدمحمود دعائى به من گفت كه به عقيده من، اين رسوايى كه براى اين شخص بوجود آمده، معلول و اثر وضعى آن همه تهمتهايى است كه ايشان نسبت به امام موسى صدر روا مى داشت. آقاى دعائى تعريف مى كرد كه اين فرد واقعاً خيلى نسبت به امام موسى صدر جسارت و اهانت كرد و اعتقاد داشتند كه اين رسوايى نتيجه آن همه تهمتها و دروغهايى است كه نسبت به امام موسى صدر روا داشته است.
به هر حال شهيد چمران مرد بسيار شريفى بود. با امام موسى صدر صميمانه همكارى ميكرد، به امام موسى صدر واقعاً ارادت داشت و ايشان را يك مرد فوق العاده درست و اصيلى مى دانست. يك دفعه بعد از مفقود شدن امام موسى صدر در اهواز ايشان را ملاقات كردم. شب در خدمتشان بوديم و شهيد چمران از امام موسى صدر صحبت كرد و خيلى از اين وضع و گرفتارى ايشان رنج مى برد. من از ايشان سؤال كردم كه حالا وضع مجلس اعلاى شيعه به كجا مى رسد و آيا معاونين آقاى صدر مى توانند كارها را ادامه دهند؟ ايشان هم در جواب گفتند كه خير! اين حرفها كدام است، هيچكس امام موسى صدر نميشود. ايشان گفتند كه تصور بكن كه الان امام خمينى را در ايران بردارند و مثلاً فلانى جاى امام خمينى بيايد! چقدر فاصله است؟ امام موسى صدر هم يك رهبر ممتازى بود و واقعاً منحصربه فرد. هيچ كس ديگر هم نمى تواند جاى ايشان را بگيرد. بله، مرحوم شهيد چمران از خلاء وجودى امام موسى صدر خيلى رنج مى برد.
سؤال: برخى از دوستان عقيده دارند كه حتى اگر آقاى صدر زنده هم باشند، بعد از اين همه سال جدايى، ديگر كارآيى سابق را ندارند. در اين مورد حضرتعالى چه نظرى داريد؟
پاسخ : خير، نظر من درست برعكس است. ايشان آدم كم استعدادى نبود كه با اين چند سال جدايى و فاصله نتواند مسائل جامعه را درك و پى گيرى نمايد. ايشان از كسانى بود كه مسائل روز را مى توانستند بقاپند. كافى بود كه ايشان فقط يك هفته مسائل داخلى و خارجى را ارزيابى كند تا كاملاً درك نمايد كه الان چه جوى بر دنيا و بر جوامع اسلامى حاكم است. برعكس من معتقدم كه ايشان با اين غيبت دو دهه اى كه از ملتش و از مسلمانها و از جامعه اسلامى داشته، اگر برگردد، با يك شخصيت ممتاز ديگرى و با يك محبوبيت چندين برابر، برميگردد و با اين پشتوانه محبوبيت ايشان خواهد توانست نقش عظيم ترى را ايفاء نمايد. البته همه اين صحبت ها بر فرض حيات ايشان است و ما اميدواريم كه بلكه انشاءالله همينطور باشد.
تهران ـ آبانماه 1374