در دو ماهنامه اصلاح طلب و اصولگرا، در ضمن گفتگو با دوستان، مطالبی مطرح شده بود که نیاز به توضیح و تصحیح و تکمیل داشت... و این کار در دو موردی که نام حضرت استاد سیدهادی خسروشاهی نیزبه میان آمده بود، یادداشت توضیحی به دوستان ارسال گردید، ولی متأسفانه علیرغم گذشت دو ماه! از چاپ این توضیحات در آن دو ماهنامه، خبری نشد و گویا تاریخ را باید آنگونه نوشت که دوستان میخواهند و «سفارش» میدهند!... و تعلیق و تکمیل هم ظاهراً ضرورتی ندارد!! اینک آن دو یادداشت، برای ثبت در تاریخ و تکمیل و تصحیح مطالب آن دو مصاحبه، در سایت مرکز بررسیهای اسلامی منتشر میشود.
سید محمود خسروشاهی – مدیر اجرایی مرکز بررسی های اسلامی
بسمه تعالی
جناب آقای قوچانی، سردبیر محترم مهرنامه
با سلام و درود، محترماً اشعار میدارد:
در شماره 41 مهرنامه، در مصاحبه برادر ارجمند و نیم قرنی ما، جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی در فرازی اشاره به مطلبی درباره اینجانب به عمل آمده که گویای حقیقت نیست. برای تصحیح تاریخ، توضیحی کوتاه دراینباره تقدیم میگردد که انشاء الله در شماره آینده، امر به درج نمایند.
با احترام
تهران 15 شعبان المعظم 1436 هـ
سید هادی خسروشاهی
توضیح و تصحیح
جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی، در گفتگوی مبسوط خود، به مطلبی نیز درباره دیدارهای اینجانب با آقای نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب توده ایران، پس از پیروزی انقلاب اشاره دارد که متأسفانه با ایهامی نامطلوب همراه شده که برای تصحیح آن، که بالاخره یک مسئله تاریخی است، توضیحی را ضروری میسازد.
اجازه بدهید نخست، «نص حدیث»! را نقل کنیم و سپس توضیح کوتاه را: «... من در جلد چهارم خاطراتم که جریان نفوذی خزنده را میگویم، توضیح میدهم که فرد نفوذی مثل کلاهی یا کشمیری یا سعید امامی و دیگران در حزب و یا در نخست وزیری یا در وزارت اطلاعات بودند. اینها خناسانی بودند که مسئولان را وسوسه میکردند. کلاهی چه در گوش آقای بهشتی میخواند که اینطور با همه ما چپ افتاد، این نفوذی تودهای در آنجا چه میکرد؟ آقای هادی خسروشاهی میگوید نورالدین کیانوری مرتب میآمد و مرا میدید. سید احمد خمینی و بهشتی را میدید. به اینها چه میگفته؟ خسروشاهی میگوید مرتباً علیه اینها، دولت موقت و لیبرالها، چمران و یزدی، سمپاشی میکرد....» (1)
این نص کامل بیانات برادرمان جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی است که در ماهنامه «مهرنامه»، چاپ شده است.
دیدارهای اینجانب با بعضی از سران حزب توده در محل کارم در وزارت ارشاد فقط برای دریافت اخبار و گزارشهایی بود که حزب مایل بود توسط اینجانب به اطلاع مسئولین کشور برسد و من علیرغم اینکه هیچگونه تمایل و علاقهای به این قبیل امور نداشتم، به صلاح دید حاج احمد آقا و شهید قدوسی (دادستان کل انقلاب) این امر را به عنوان ادای یک وظیفه ملی، در شرایط بحرانی کشور، پذیرفتم و هر خبر یا گزارشی را که اینجانب و در دفتر من در وزارت ارشاد تحویل میشد، به دفتر امام یا شخص شهید قدوسی میفرستادم و یا اگر موضوع مهم بود، خودم آنها را میبردم و تحویل میدادم.
به هر حال این یک موضوع محرمانه و مخفی نبود و دوستان هم از آن اطلاع داشتند و من چگونگی آن را در گفتگوهای متعددی با مطبوعات کشور، شرح دادهام... اما آنچه که الان توسط جناب دکتر یزدی و در این مصاحبه، بدون ارائه سند یا مدرکی مطرح شده، سخنی مانند سخنان بعضی از گردانندگان «روزنامههای زرد!» است که بدون دقت میپرانند، در حالیکه عدم صحت و کذب بودن آن کاملاً از ظاهر و باطن پیدا است.
من متأسفانه جلد چهارم خاطرات آقای دکتر یزدی را ندیدهام تا ببینم که «جریان نفوذی خزنده» از چه قرار بوده و چه کسانی دقیقاً عامل نفوذی در دستگاههای نظام اسلامی بودهاند؟ اما آنچه که در این مصاحبه مطرح شده کاملاً بیاساس و به دور از انصاف و حقیقت است که اشارات زیر چگونگی آن را روشن میسازد:
(1) هادی (کذا) خسروشاهی هرگز به طور مرتب با آقای کیانوری دیدار نداشت... همانطور که بارها گفتهام آقای کیانوری، خود، سه یا چهار بار در وزارت ارشاد به دفتر من آمد که حامل گزارشهای مهمی درباره مثلاً مسئله کودتای نوژه یا حمله عراق و توطئه قتل امام بود.
«این رابطۀ ایشان ضمن توضیح حضوری درباره چگونگی امور، گزارش مکتوبی هم با امضای خود یا مهر حزب توده، تحویل میداد که اصل یا کپی آن به مقامات مسئول تحویل و یا ارسال میگردید.
(2) آقای کیانوری در مقابل اصرار من بر اینکه اینگونه اطلاعات را به طور مستقیم در اختیار مسئولین مربوطه قرار دهد، چون من کارم، کار فرهنگی است نه اطلاعاتی و امنیتی! پاسخ میداد: ما که دستمان به آقایان نمیرسد، دردفتر ریاست جمهوری هم عناصر مشکوکی مانند کشمیری و خاتمی هستند که ما مطمئن نیستیم گزارشهای مهم را به موقع به اطلاع مسئولین برسانند.
با توجه به این اصل، جناب دکتر یزدی چگونه ادعا میکنند که کیانوری«هادی! خسروشاهی و سید احمد خمینی و بهشتی را میدید»؟ و این جمله را به دنبال جمله منقول از اینجانب میآورد که: خسروشاهی میگوید نورالدین کیانوری مرتب میآمد و مرا میدید و سید احمد خمینی و بهشتی را میدیده» و این موارد، به ظاهر چنین میرساند که گویا من گفته ام که کیانوری مرا میدید و سید احمد و بهشتی را میدید؟ که مطلقاً چنین نیست و من اصلاً اطلاع ندارم که آقای کیانوری با آن افراد یا دیگران ملاقات میکرد یا نه؟ و نقل آن از قول اینجانب کذب محض است.
(3) منظور و مراد آقای یزدی از: «این نفوذی توده ای در آنجا چه میکرد؟» روشن نیست؟ از کدام نفوذی توده ای و در کجا سخن میگوید؟ اگر مرادشان آقای کیانوری و آقای عموئی است که آنها عوامل مخفی و نفوذی نبودند! عوامل ما مارکدار و شاخدار حزب بودند و معلوم نیست مرادشان از «در آنجا چه میکرد» چیست؟ یعنی کجا مرادشان است؟
ابهامسرایی در این قبیل موارد با روش اخلاقی آقای دکتر ابراهیم یزدی در تضاد است و معلوم نیست که چرا، اتهامی را ؟؟؟ میدهد که باید در روزنامههای زرد! آنها را بخوانیم نه در مصاحبه ایشان....
(4) «کلاهی چه در گوش آقای بهشتی میخواند که اینطور با همه ما چپ افتاد؟» جمله واقعاً غیرمنصفانه، غیراخلاقی و بیربطی است، یعنی آقای کلاهی نگهبان دم درب و مسئول تفتیش افرادی که حزب میآمدند، آنقدر رتبۀ بلایی داشته و ارتقا یافته بود که «گوش خوان» شهید بهشتی میشود؟ و شهید بهشتی هم با سخن این نفوذی، با همۀ دوستان ملیگرا چپ میافتد؟ عامل چپ افتادن شهید بهشتی و دیگران با دوستان و برادران قدیمی، در نوع عملکرد و اشتباه دوستان در دوران حکومت شان بوده. لابد خود به خاطر دارند که در شورای دولتی با حضور این آقایان، به گفته آیت الله رفسنجانی به اینجانب، هر وقت این آقایان، مطلبی را مطرح میساختند، به جای توجه به مطالب آنان، آقای یزدی با برادر دیگرمان آقای مهندس صباغیان و یا دیگران، به گفتگوی در گوشی در جلسه رسمی میپرداختند و با این نوع بیاعتنایی، گاهی همراه با خنده، زمینه را برای چپ افتادن، فراهم میکردند...
راستی آقای یزدی، شما باور دارید که گوشخوانی کلاهی موجب چپ افتادن و رنجیدن دوستان از شما گردید؟ فکر نمیکنم که تصور شما واقعی بوده و صحت داشته باشد.
(5) از این خناسان نفوذی ـ کلاهی، کشمیری، سعید امامی ـ در جناح دوستان مقابل هم بیتردید حضور داشته اند که ظاهراً گوش خوانی آنان هم در تغییر روش آقایان، بیتأثیر نبوده است و چگونگی آن را خود آقایان بهتر از دیگران میدانند؟ چرا به آثار این نفوذیها هیچ اشاره ای نمیشود؟
اجازه بدهید من فقط اشارهای به یک نمونه از عملکرد این خناسان در داخل هیئت دولت موقت بنمایم و از آقای دکتر یزدی بپرسم: کدام خناسی در درون حاکمیت دوستان، مسودهای را تهیه نمود و به جمع آوری امضا از آقایان وزرا پرداخت تا مجلس خبرگان را منحل نمایند و با عدم تصویب قانون که مجلس خبرگان امام خمینی را در قم ساکن سازند! و به قول «شاپور خان بختیار» ایشان قم را به واتیکانی تبدیل کنند و در آنجا بمانند؟
دوستان آیا به خاطر نمیآورند که چه کسانی میخواستند حادثه دوران نهضت ملی را تکرار کنند و مانند آقای دکتر مصدق که آیتالله کاشانی را خانهنشین کرد و یا شهید نواب صفوی را، به اتهام اقدامی در دوران رژیم شاهی، توسط آقای امیر علائی وزیر کشور، 22 ماه تمام در زندان نگهداشت و توانستند جریانهای مذهبی و روحانیت و حوزههای علمیه را از نهضت دور سازند و زمینه را برای کودتای 28 مرداد آماده کنند، این بار این خناسان به فکر حذف عمل رهبری و انقلاب و جایگزین ساختن یک نهاد بیریشه بودند که با هوشیاری امام خمینی و آگاهی مردم انقلابی، این توطئه خنثی شد وگرنه مردم ایران با یک کودتای خائنانه دیگری که مقدمات آن با کمک بیگانگان فراهم شده بود، روبه رو شدند و همچون دوران نهضت ملی، همه ی نیروها سرکوب و حکومت خائنانه ای مانند دوران ژنرال زاهدی، به وجود میآمد.
حافظه تاریخی و هوشیاری رهبری انقلاب و بیداری علماء بلاد و مردم ایران، اجازه نداد که این بار، به علت غفلت دوستان، فاجعۀ دیگری رخ دهد که آغاز آن، خود این آقایان قربانی میشدند...
(6) آقای دکتر یزدی ملاقات ماها با افراد سیاسی مخالف را عملکرد نفوذگرایانه و خناس مآبانه میداند و مینامد ولی به ملاقاتهای خود در پاریس ـ یا جاهای دیگر ـ با عناصر بسیاری ازجناحها و همه دولتها، در راستای اهداف انقلاب اشاره ای ندارد...
برای نمونه، مثلاً: ملاقاتهای مکرر با عناصر آمریکایی مانند: «وارن دیمرمن» در یک رستوران در نزدیکی اقامتگاه امام در پاریس یا ملاقات با آقایان: ل. فریمن، دکتر جیم کرافت، رمزی کلارک، ریچارد فانک و وان لوس؟؟ چه به طور مستقل وچه در اقامتگاه امام، چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا آنها حواریون و قدیسانی بودند که از جانب عیسی مسیقح آمده بودند یا خناسان آمریکایی مشابه خناسان ایرانی که اهداف ویژه خود را پیگیری میکردند؟
من قصد دنبال کردن این موضوعات را ندارم و اصولاً معتقدم که برای «دشمن شناسی» باید با آنها ملاقات و گفتگو کرد، ولقی بیتردید نباید اهداف ارزشی انقلاب به خواست آنان، تغییر یابد و «گوش خوانی»! آنان اثر منفی داشته باشد.
اگر ملاقات دوستان در داخل و خارج؛ عناصر مخالف و معارض و مشکوک، در راستای پیشبرد اهداف و کشف توطئهها باشد، بدون شک نه تنها هیچ ایراد و اشکالی ندارد، بلکه از لحاظ دینی ادای یک وظیفه است...
پس متهم ساختن دیگران به تحت تأثیر قرار گرفتن توسط خناسان وطنی حتی در سطح یک نگهبان نفوذی به نام کلاهی و یا غیره، دور از شأن و منطق آقای دکتر ابراهیم یزدی است. و همین طور متهم ساختن ایشان به دلیل تماس و ملاقات با دیگران، در راستای اهداف انقلاب، دور از انصاف و اخلاق اسلامی است.
البته آقای کیانوری و یا حزب به طور عام در گزارشهای خود سعی میکردند آقای دکتر یزدی و شهید چمران و قطب زاده و... را عوامل آمریکایی معرفی کنند. و نظام را از «حضور این عناصر نفوذی» در تشکیلات دولتی بر حذر ساختند و گاهی به طور حضوری نیز میگفتند که اینها عناصر خطرناکی! هستند... اما نه حقیر و نه دوستان متشرع و دین باور ما در رده مسئولین هرگز به «گوش خوانی» عناصری چون آقای کیانوری و دیگران، اهمیتی ندادیم و ندادند و هرگز در برداشت ماها در امور، به خاطر این خناسها تغییر حاصل نشد... و من شخصاً و تاکنون نه درباره شهید چمران و نه آقای دکتر یزدی و نه شادروان مهندس بازرگان، پس از نیم قرن آشنایی و برادری و شناخت، با سخن این و آن ـ و حتی دوستان خودمان ـ تغییر نظر ندادهام و امید دارم که تا آخر نیز چنین باشم: ولو کره الفاسقون، به امید آنکه در نوشتن تاریخ و یا نقل خاطرات، دقت بیشتری به عمل آوریم و برای تبرئه خود، خدای نکرده دیگران را متهم نسازیم که در این صورت، فرقی با آنها نخواهیم داشت. والسلام
----------------------------------------------------------------------------
-1 «مهرنامه» شماره 41، ص 174، سال ششم، مورخ اردیبهشت 1394.
|