در سطور نخستین مقدمه كتاب «متون ایرانی» -مجموعهای از رسالههای فارسی و عربی خطی كه اخیراً به چاپ رسیده استـ جملهای خواندم كه بسیار جالب بود: «گردش ایام مجال آن نمیدهد كه چندان صبر كنی تا همه شرایط و اسباب برای كاری بزرگ فراهم آید كه اگر صبر كردی تا چنان شود، به حكم شرع و عقل زیانكاری...!»
این بود كه از دایره دقت در حد وسواس سالیان دراز در مورد نشر كامل خاطرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود به در آمدم و تصمیم بر آن شد تا مجموعهای از «خاطرات مستند» خود را در زمینههای فوق و درباره شخصیتهای برجسته و فرهیخته دنیای علم و دین، فقاهت و سیاست، در رسالههایی ولو كمحجم به دست چاپ بسپارم، بهویژه كه اغلب آنها در سالهای اخیر در گفتوگوها و مصاحبههای مختلفی كه با اصحاب جراید و ارباب قلم كردم، بیان شده و آماده نشر است. البته این تصمیم میتواند دو نتیجه و فایدت! هم داشته باشد:
1ـ بالاخره این خاطرات مكتوب از «حبس خانگی» و گردونه «فراموش شدن» و «زیر گرد و غبار مكتبه ماندن» رها میشود و در اختیار عموم قرار میگیرد.
2ـ علاقهمندان یا اهالی تاریخ و معاصران معاصر! فرصت مییابند حداقل نیم نگاهی به آنها كنند، بهویژه كه شرایط زمان و مكان بنا بر تجربهای كه همگی داریم، اجازه نمیدهد كتابهای قطور و چند صد صفحهای در هر زمینهای مطالعه شود، ولی مرور رسالههای كمحجم سهل، آسان و قابل اجرا تواند بود! در این مرحله، میتوان انتظار داشت كه اهالی تاریخ و آشنایان با خاطرات، اشتباهات احتمالی ناشی از گفتوگوهای متعدد در زمانهای مختلف را یادآور شوند تا در چاپ مجموعه كامل در مجلداتی قطور، این خطاها رفع شود و پس از تكمیل نهایی و حذف اضافات و اضافه محذوفات! در «قفسههای كتابخانهها» برای مطالعه احتمالی آیندگان قرار گیرد.
... تصور آن است كه هر كدام از این رسالههای «حدیث روزگار» در كمحجمترین صورتها شامل 100 صفحه باشند كه در مواردی خاص، تعداد صفحات رسالهها از 200 صفحه هم فزونتر خواهد بود.
البته باید یادآور شد كه حسن اصلی این خاطرات، مستند بودن آنهاست كه به نظر میرسد بخشی از حوادث تاریخ معاصر و جریان نهضت اسلامی ایران را بهطور دقیق و صحیح با مدرك و سند ارزیابی و مطرح میكند... در حال حاضر حدود 50 كتاب یا رساله تهیه شده است كه 20 جلد از آنها هماكنون زیر چاپ قرار دارد یا در مراحل پایانی آمادهسازی و اخذ مجوز برای چاپ و نشر است. بیتردید در صورت تكمیل نشر این رسالهها مجموعه كامل آنها را باز تحت عنوان كلی «حدیث روزگار» میتوان به صورت چند مجلد در چندین هزار صفحه و با چند صد عكس و سند، در اختیار عموم قرار داد.
محتوای اغلب این رسالهها همان طور كه اشاره شد، شامل شرح حوادث تاریخی است كه بیشتر آنها نتیجه و محصول گفتوگو با علاقهمندان به مسائل تاریخی از اهالی قلم و جراید است كه پیشتر در بعضی از مجلههای هفتگی، ماهنامه، فصلنامه یا روزنامههای یومیه و هفتگی به مناسبتهای مختلف منتشر شدهاند.
نقل مكرر بعضی از حوادث و خاطرات در برخی موارد، به علت مرور ایام و سنوات و فاصله زمانی بین انجام گفتوگوها و مصاحبهها ظاهراً یك امر طبیعی است كه به یاری خدا در چاپهای بعدی میتوان از آن پرهیز كرد، بهویژه اگر یاران تاریخدان و صاحبان خاطرات در رفع این نقیصه ما را با تذكارهای خود یاری دهند.
... آنچه كه هماكنون در اختیار قرار میگیرد، رساله شماره چهار از «حدیث روزگار» است كه شامل خاطرات متفرقهای درباره آیتالله سیدمحمود طالقانی، آماده چاپ و نشر شده است. امید كه نشر رسالههای دیگر در باره امام خمینی، علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، آیتالله سیدعلی خامنهای، شهید دكتر سیدمحمد حسینی بهشتی و دیگران هم بهزودی انجام پذیرد.
سابقه آشنایی ذهنی من با آیتالله طالقانی به سالهای دوران نوجوانی، یعنی حدود سال 1330 برمیگردد. اخوی بزرگوار، مرحوم آیتالله سیداحمد خسروشاهی یكی از معاریف و افاضل دوران آیتالله حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی، مؤسس حوزه، بودند و به طور طبیعی با فضلای همدوره خود آشنایی داشتند، چون ظاهراً در آن زمان، تعداد طلاب حوزه تازه تأسیس شده قم، بیش از چند صد نفر نبوده و محل تجمع و درس آنها هم نوعاً صحن حضرت معصومه (ع)، مدرسه فیضیه و رضویه و دارالشفا بود؛ روی همین اصل طلاب و فضلا میتوانستند خیلی زود همدیگر را بشناسند و با هم آشنا شوند. اخوی من علاوه بر درس حاجشیخ، در درس مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری هم شركت میكرد و در واقع یكی از مریدان و شیفتگان ایشان بود. اتفاقاً آیتالله طالقانی هم در درس آقای خوانساری حضور مییافت و از همین جا با اخوی آشنا و دوست شده بودند.
در جریانات نهضت ملی شدن نفت كه نام آیتالله طالقانی هم به نحوی مطرح بود، اخوی از ایشان تعریف و به نیكی یاد میكرد و میگفت كه ایشان از طلاب باهوش و متین حوزه درس آیتالله خوانساری محسوب میشد و در همان ایام هم خیلی پر جوش و خروش بود و از اوضاع ضد دینی رضاخان شكایت داشت.
این آشنایی مقدماتی و ذهنی من بود تا اینكه در سال 1332 برای ادامه تحصیل به قم آمدم. از همان اوایل كه به قم آمدم، با توجه به فعالیت فداییان اسلام در قم و اتحادیه مسلمین مرحوم حاجسراج انصاری و انجمن تبلیغات اسلامی مرحوم دكتر شهابپور و انجمنهای اسلامی دانشجویان در تهران، ارتباط من با دوستان مركز، از جمله آیتالله طالقانی و در مسجد هدایت، آغاز و عینی یا حضوری شد. نخستین بار در مسجد هدایت خدمتشان رسیدم. مسجد هدایت در خیابان اسلامبول و نزدیك خیابان لالهزار قرار داشت. این دو خیابان در آن دوران مرز مشروبفروشیها، سینماها و غیره بود. مسجد یك در بزرگ از خیابان داشت و یك در فرعی در كوچه باریكی به نام كوچه «پارك».
در آخر همین كوچه سینمایی بود كه همین نام را داشت و ظاهراً به همین دلیل هم كوچه را به اسم، نامگذاری كرده بودند. به هر حال، من برای دومین بار كه به مسجد رفتم، از كوچه پارك وارد شدم و دیدم كه بر سر در مسجد این آیه را نوشتهاند، «فخلف من بعد هم خلف اضاعوا الصلوه واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» كه آیه 59 از سوره مریم است؛ یعنی، «به دنبال مردان خدا، قومی پیدا شدند كه نماز را ضایع كردند و به دنبال شهوات رفتند و به زودی كیفر خود را خواهند دید.» انطباق این آیه با اهل آن سینما كاملاً روشن بود. به هر حال مسجد هدایت، مركز پرشكوه تجمع شخصیتهای اسلامی و نسل جوان و دانشجویان و صدها انسان مسلمان بود و منشأ هدایت بسیاری از كسانی كه در جستوجوی حق و حقیقت بودند.
تفسیر آیتالله طالقانی در مسجد هدایت، با توجه به نوآوریها و سادهگوییها و مطرح ساختن مسائل مورد نیاز روز و جامعه، مشتاقان زیادی داشت كه اغلب آنها خود بعدها منشأ آثار خیر و بركت و نیكی و مهرورزی و محبت در جامعه شدند... این آغاز داستان آشنایی من با آن بزرگوار بود كه تفصیل آن در حدیث روزگار آمده است.
منبع : روزنامه جوان - 28 شهریور 1394
|