حجتالاسلام والمسلمین دكتر احمد احمدی
اشاره: عالم ربانی، مرحوم آیتالله خلیل قبلهای خویی در مرداد سال 1304 در دارالمؤمنین خوی در خانوادهای متدین و زحمتكش به دنیا آمد. پدر بزرگوارش كه مردی متخلق و متدین بود، به كشاورزی اشتغال داشت، هرچند اجدادش روحانی بودند. با آنكه پیشترها سه حوزه علمیه مهم در خوی بود، اما با روی كار آمدن رضاخان، همه این مدارس بسته شد. پس از سقوط او و بازگشایی مدرسه علمیه نمازی، استاد قبلهای در آنجا به تحصیل مقدمات علوم حوزوی پرداخت؛ ولی دیری نگذشت كه با فتنه پیشهوری، آذربایجان دستخوش آشوب شد و استاد سال1325راهی قم شد و به محضر بزرگانی چون آیات عظام: سلطانی طباطبایی، مجاهدی، مرعشی نجفی، حجت، داماد، بروجردی و امام خمینی(ره) راه یافت و پس از نه سال، رهسپار نجف شد و از محضر آیتالله خویی بهرهمند گردید و بعد به قم بازگشت و نهایتا در تهران مستقر شد؛ اما تنها بعد از انقلاب بود كه قدرش شناخته شد و ضمن تدریس در دانشگاه، به تألیف كتابهای متعددی عمدتا در باب قضا توفیق یافت. این عالم بزرگوار پس از عمری تلاش و مجاهدت علمی، 31 تیرماه 1395 به دیدار معبود شتافت.

خوشبختانه مدتها پیش مجلس بزرگداشتی برای ایشان برگزار شد كه تنی چند از استادان و عالمان سخنرانی كردند؛ از جمله حجتالاسلام والمسلمین رئیسی كه در بخشی از سخنانشان گفتند: ما یك فقه اكبر داریم، یك فقه اوسط و یك فقه اصغر. «فقه اكبر» اصول عقائد است؛ «فقه اوسط» عبارت از اخلاق فاضله، و «فقه اصغر» هم احكام بایدها و نبایدهای دینی است. نظام اسلامی ما مبتنی بر فقه است: فقه اكبر، فقه اوسط و فقه اصغر؛ یعنی جای جای نظام اسلامی مبتنی بر مبانی و بایدها و نبایدهای الهی است؛ نظامی است كه همه اجزایش رابطه ارگانیك دارد. دانشگاه، حوزه، قضا و قانونگذاری یك آهنگ دارد، آن هم آهنگ توحیدی. آقای قبلهای هم در مباحث احكام قلم زدهاند، هم در اخلاق، درباره چهرههای ارزشمندی مثل اویس قرنی و دیگر بزرگان و به حق اخلاق فاضله را به ما نشان دادهاند. از آن زمان كه من به دانشكده علوم قضایی رفت و آمد داشتم، آقای قبلهای را انصافاً چهرهای دیدم كه اخلاق فاضله و كریمه را در خود پیاده كردهاند، یعنی اسوه اخلاق است هم برای معلمان، هم برای دانشجویان. امیدوارم بتوانیم از این فقه پویا، كه امروز پاسخگوی همه نیازها و سؤالات انسان است، بهره ببریم. فقه اسلامی برای زندگی انسان معاصر همه چیز دارد. فقط لازم است كوشش بشود، اجتهاد بشود. چون انفتاح باب اجتهاد را داریم، میتوان بسیاری از سؤالات و مباحث مطرح شده در محافل علمی و دانشگاهی را پاسخ گفت...
در این مجلس استاد محترم، آقای دكتر احمدی سخنران پرباری كردند كه بخشهایی از آن در زیر میآید:
استاد اخلاق
حضرت آیتالله حاج آقا خلیل قبلهای را استاد اخلاق خود میدانم. سال 62 یا 63 بود كه احساس كردیم برای تدریس معارف در دانشگاهها به استاد نیاز داریم. از آنجا كه حضور روحانیون در دانشگاهها موضوعیت داشت و دارد، لازم بود از اساتید حوزه، افرادی كه با نان خود و نان طلبگی درس خوانده بودند، امتحان بگیریم و آنان را به دانشگاه بفرستیم. اعلامیهای دادیم و حدود 120 یا 130 نفر شركت كردند. جمعی آمدند؛ از جمله بعضی دوستان ما از آذربایجان تشریف آوردند و گفتند: فلانی شما كه ما را میشناسی، این برای ما سبك است كه بنشینیم و امتحان بدهیم. شما همینطور یك مدركی به ما بدهید! گفتم: «من شما را میشناسم، ولی این یك قالب است. نمیشود چهارچوب را به هم زد.» ایشان رفتند و هنوز كه هنوز است، وارد دانشگاه هم نشدهاند.
ظاهراً یك یا دو نفر بودند؛ ولی از میان جمع دیدم یك پیرمرد لاغراندام تكیدهای، خیلی باوقار و باادب آمد برگه را گرفت و رفت نشست سر جلسه امتحان. امتحان كتبی و شفاهی را كه داد، آقایان دریافتند كه ایشان جایگاه بسیار بالایی دارد. حالا كتبی خیلی نشان نمیدهد، اما شفاهی فرق میكند. وقتی طرف متن را میخواند و تحلیل میكند، علمش مشخص میشود. استادان بسیار بزرگواری آنجا بودند. خیلی تكریم كردند و بنده از این مردی كه سن و سالش چند سال از بنده بیشتر بود، آمد آنجا نشست و امتحان داد و بعد هم یك استاد برجسته در علم و اخلاق شد، از تواضع و صفا و صمیمیت و خلق روحانی این مرد بزرگوار درسها آموختم. پس از آن هم ارتباطاتی با ایشان داشتیم كه همواره از ایشان سپاسگزاری كردهام. البته آذربایجانیها تا آنجا كه من مطلعم، مردم حقشناسی هستند. بنده با افراد فراوانی روبرو بودهام و همواره از این خطه شریف حقشناسی و حقگزاری دیدهام. خداوند به آقای قبلهای طول عمر و سلامت عنایت فرماید كه جامعه از اجتهاد پویای ایشان بهرهمند شود.
كانت در كتاب «نقد عقل محض» میگوید حقوقدانها نتوانستند برای حق تعریف بیاورند. خودش هم با اینكه فیلسوف بزرگی است، متأسفانه در بسیاری از جاها صریحاً میگوید: من تعریف نمیكنم.
برو در این بیابان جستجو كن ز هر خاكی كفی بردار و بو كن
خودت برو پیدا كن. خوب این كلی مشكل میآفریند. بنده معتقدم كه تا چیزی تعریف نشود مایه گمراهی است. پس از آن به كتابهای مختلف، از جمله كتاب جناب آقای دكتر كاتوزیان فلسفه حقوق و به كتاب سنهوری مراجعه كردم و تعریفی از حقوق نیافتم. روزی مثنوی را میخواندم، دیدم مولوی این دو بیت را دارد كه مرا به مطلبی هدایت كرد:
ای خورنده خون خلق از راه بَرد تا نیارد خون ایشانت نبرد
بَرد اسم فعل است یعنی دور باش، برو ای كسی كه به مردم زور میگویی و خونشان را میخوری، برو. خونش را نخور كه با تو درگیر نشود.
مال ایشان خون ایشان دان یقین چون كه مال از زور خیزد در یمین
مال از این زوری كه در دست راست آدم است، سرچشمه میگیرد. یعنی ملك و مال تراویده وجود آدمی است؛ یعنی آدم زور دارد (حالا یا زور فكری یا زور بازو) و این زور اگر روی یك ماده یا مایهای به كار افتاد، تحولی در آن ماده و مایه پدید میآید؛ مثل هیزمی كه از جنگل گردآوری شود یا تفكری كه به ابداع یا اختراعی منجر شود. این زور فكری یا زور بدنی مولود یك كالا میشود، یعنی یك امر ارزشمندی پدید میآورد و هدایت میكند ما را به اینكه اولاً مال را تعریف كنیم و بگوییم مال عبارت است از: شیء ارزشمندی كه مولود فعل اختیاری آدم است.
فعل اختیاری یعنی با اختیار خودم، و اگر بدون اختیار باشد كه مال من نیست، و اگر من كاری نكرده باشم، این هم باز ملك من نیست، یعنی من باید زوری به كار برده باشم تا این كالا جمع شده یا تغییر در آن حاصل شده باشد. اگر این طور باشد و زور را هم اعم بگیریم از زور فكری یا زور بدنی، بنابراین میشود ملك را از آن حالت اعتباری كه فقها معمولاً میگویند، بیرون بیاوریم. برای اینكه همه جا نمیشود همه چیز را اعتبار كرد. اگر زحمت بیشتر بكشم، اگر زور بیشتر به كار ببرم، معلوم است كه ملك بیشتری دارم. نمیشود برای كار بیشتر اعتبار ملك كمتر كرد یا برای كار كمتر همینطور. اعتبار منشأ اعتبار میخواهد و منشأ اعتبار، تلاش و زوری است كه شخص به كار برده است، برای اینكه چیزی تولید كند.
این یك توجیهی میدهد به ما كه آن اعتباریاتی را كه مرحوم علامه طباطبایی یا فقهای ما در باب ملك اعتبار كردهاند، منشأش را زور بازو یا فكر بدانیم. در این صورت حق به كجا تعلق میگیرد؟ آیا همینطوری میشود چیزی را حق حساب كرد؟ بنده بر همین اساس حق را اینگونه تعریف كردم: «حق رابطهای است میان ملك و پدیدآورنده آن. یا پدیدهای است میان شیء ارزشمندی كه مولود فعل اختیاری است با پدیدآورنده آن.» در حقیقت حق از ملك برمیخیزد؛ اگر كاری كردی، ملكی به دست آوردی، حقی پیدا شد كه بین من پدید آورنده و آن شیء پدیدآورده شده رابطه برقرار میشود. بر این اساس، حق عبارت است از رابطه مالك و ملك و شیء ارزشمندی كه مولود تلاش بدنی یا ذهنی كسی است. اگر بر این اساس پیش برویم، بحث حقوق بشر و اعلامیه حقوق بشر باید دو قسم شود: سه یا چهار ماده فقط مربوط به حق است: «افراد میتوانند مالك زحماتشان باشند»، «آزادند كه سرمایهگذاری كنند» بقیهاش تمام تكلیف است، حق نیست. یعنی چه؟
تكلیف یعنی چه؟
میخواستم از جناب قبلهای سؤال كنم. ظاهراً آقای خویی همه اینها را تكلیف میداند. تكلیف یعنی چه؟ به من میگویند: شما حق همسایهات را مراعات كن. همسایه چه حقی گردن من دارد؟ چه كاری كرده برای من؟ پدر باید حق فرزند را مراعات كند. این بچه تازه به دنیا آمده چه حقی دارد؟ چه كاری برای من كرده؟ افراد آزاد به دنیا میآیند، همه حق آزادی دارند یعنی چه؟ همه اینها تكلیف است. حتی در رساله حقوق حضرت سجاد علیهالسلام بیشتر پنجاه حقی كه در آن آمده، تكلیف است. تعبیر ممكن است متفاوت باشد، ولی وقتی تحلیلش میكنیم، میبینیم كه تكلیف است؛ میفرماید: حواست باشد كه وظیفه داری با خویشاوندانت صله رحم كنی. اصلاً اصطلاح «تكلیف» بهتر است؛ برای اینكه در تكلیف عبودیت است. میفرماید كه حرمت خویشان را داشته باش. تا 40 خانه همسایه است، باید مراعات كنی. حق نماز، حق روزه، حق حج. اینها همه به گردن تو حق دارند. واقعاً نماز گردن تو حق دارد یعنی چه؟ یعنی اینكه من تكلیف دارم نماز را خوب انجام دهم.
در اعلامیه حقوق بشر نیز همینطور است. جمعی نشستند بعد از جنگ جهانی دوم، البته از سال 1872، كه انقلاب كبیر فرانسه رخ داد، بنیانگذاری شد. اگر میگفتند تكلیف دارد، طرف میگفت من كه موظف نیستم؛ اما عنوان حق به آن دادهاند، شاید به خاطر اینكه طرف را طلبكار كنند. اما برخلاف آنچه عموماً مطرح میكنند، باید بگوییم، آنان دیدند دهها میلیون نفر كشته شدهاند، این همه ویرانی به بار آمده، یك هیتلری آنطور دنیا را به خاك و خون كشیده و تمام كشورها در آن درگیر شدهاند، آمدند همان اعلامیه حقوق بشر فرانسه را به نام حقوق بشر اعلام كردند؛ ولی حق همین است كه عرض كردم. حق رابطه است و بقیه تكلیف. به من میگوید: افراد آزاد به دنیا میآیند، به آزادی آنها تعرض مكن. مكلفی كه به آزادی دیگران تعرض نكنی، تا كی؟ تا وقتی كه حد و حدود آن مراعات شود. این نكته اصلی بحث است.
یك نكته دیگر هم دارم و آن اینكه اصولاً این تكلیف برای چه وضع میشود؟ چرا به من میگویند متعرض آزادی دیگران مشو؟ آرامش افراد را به هم مزن؟ برای این است كه آسایش برای افراد ارزش دارد. چرا میگویند متعرض مال و عرض مردم نشو؟ برای اینكه اینها همه ارزش دارد.
سؤال دیگر ما این است كه اگر ارزش داشتن، ملاك وضع تكلیف است، كه حالا شما اسمش را حق گذاشتید، برای افراد دیندار كه مسائل اعتقادی از همه چیز ارزشمندتر است، واقعاً پیامبر اكرم(ص) و همچنین ائمه معصومین و اولیای خدا و قرآن كریم و دین و این قبیل حقایق برای ما ارزشمندترین است و برای مسیحیت حضرت عیسی. آن فیلم «آخرین وسوسه مسیح» كه صهیونیستها عرضه كردند، شنیدم كارتر گفته بود: «ما این فیلم را دیدیم و خون خوردیم. من مسلمانها را درك میكنم كه چرا به حرفهای سلمان رشدی واكنش نشان میدهند. كشور ما جایی شده كه هر كس هر چه میخواهد، بگوید!» مضمون حرف او این بود كه ما نمیتوانیم اعتراض كنیم. این آزادی باید قطعاً محدود شود و همانطور كه افراد برای حیثیت شخصیشان میتوانند شكایت كنند و حقوق یا تكالیف براساس ارزشهای افراد وضع میشود، همانطور هم برای مسائل اعتقادی، كه برای مردم بسیار عزیز است، باید بتوانند اعتراض كنند.
باید اینها هم توی این تكالیف گنجانیده شود، و هیچ فرقی نیست بین حق خصوصی و حق عمومی؛ یعنی اگر كسی كه به حیثیتش توهین شد، میتواند به دادگاه برود، در صورتی كه به دینش توهین شود، كه بسیار ارزشمندتر از حیثیت شخصیاش است، نیز بتواند به دادگاه مراجعه كند. پس دین و مقدسات دینی هم كه ارزشمندترین چیز است برای دینداران، باید جزء حقوق و مبنای وضع حق (به اصطلاح اینها) و تكلیف (به اعتبار بنده) قرار بگیرد و اینكه هر كس هرچه میخواهد، بگوید و این حرفهایی كه امروز در مغربزمین مطرح میكنند كه اینها مربوط به عموم است و مدعی خصوصی ندارد، هیچ مبنای درستی ندارد.
***
شرح حال علمی و زندگینامه خودنوشت آیتالله خلیل قبلهای خویی
در تاریخ 1325ش برای تحصیلات تكمیلی به حوزه علمیه قم منتقل شدم و در محضر اساتید بزرگوار و آیات عظام حوزه علمیه قم، حضرات سیدمحمد حجت كوهكمری و حاجآقا حسین بروجردی و آقای محقق داماد و حضرت امام (قدسالله انفسهم الزكیه) استفاده كردم و بیشتر مباحث آنها مخصوصاً اصول حضرت امام (قده) و آقای محقق داماد و بیع آقای سیدمحمد حجت و خمس آقای بروجردی را به رشته تحریر درآوردم.
در مدتی كه در قم بودم، قبل از آنكه به نجفالاشرف مسافرت كنم از كتاب روضه (شرح لمعه) تدریس میكردم. اواخر یك كلاس مكاسب نیز شروع كردم، ولی آن را ناقص گذاشته، در سال 1333 به نجفالاشرف مسافرت كردم و از محضر مراجع نجف حضرات آیات عظام آقای سیدمحسن حكیم و آقای حاج سیدابوالقاسم خوئی و آقای سیدعبدالهادی شیرازی بهرهمند شدم و در آنجا نیز مباحث آقای خوئی را كه قسمتی از منبع و مدارك عروهالوثقی بود، به عنوان تعزیرات ایشان به رشته تحریر درآمد. مدت سه سال و اندی بعد به قم مراجعت كردم و به خاطر كودتای عراق به وسیله حزب بعث، مراجعت ممكن نشد. تا سال 1346 در قم مشغول تعلیم و تربیت شده، در این مدت از محضر حضرت امام(ره) و آقای گلپایگانی نیز استفادهها كردیم و ضمناً از رسائل و مكاسب، مباحثاتی با بعضی از طلاب آذربایجانغربی داشتم. بالاخره در بهار سال1346 به تهران عزیمت كردم.
فعالیتهایی كه در تهران انجام داشتم: بحث و تدریس در حوزههای علمیه مروی و مدرسه شیخ عبدالحسین و در این حوزهها، رسائل و مكاسب را سالهای سال تدریس نمودهام. سرانجام از سال 1364 وارد وزارت علوم شدم و به عنوان هیأت علمی در دانشكده علوم قضائی و خدمات اداری مشغول شدم. در این مدت در دانشكدههای تهران از جمله دانشگاه تربیت مدرس، دانشگاه امام صادق(ع)، دانشكده الهیات دانشگاه تهران، دانشكده علامه طباطبایی تدریس كردهام و هم اكنون در دانشكده علوم قضائی ـ كه عضو هیأت علمی این دانشكده نیز هستم ـ و دانشكده حقوق علامه طباطبایی انجام وظیفه میكنم.
تألیفات
كتابها:
1ـ قواعد فقه بخش جزا؛ سازمان «سمت»، چاپ هشتم:1393
2ـ ارث؛ تهران؛ 1381، سازمان «سمت» چاپ سوم:1391
3ـ آیاتالاحكام (حقوق مدنی و كیفری)؛1384؛ سازمان «سمت»، چاپ نهم:1391
4ـ اصول فقه (1و2): سازمان «سمت»، چاپ ششم:1387
5ـ قواعد فقه (2): سازمان «سمت»، چاپ سوم، بهار 1393
6ـ مسائل مستحدثه(مجموعه مقالات): سازمان «سمت»، چاپ سوم:1393
7ـ فقه و حقوق تطبیقی(به مناسبت نكوداشت آیتالله خلیل قبلهای خویی)، سازمان «سمت»، چاپ دوم: 1388
8ـ ترجمه و تعلیق بر مبانی تكمله المنهاج (قصاص): سازمان «سمت»، چاپ چهارم: 1392
9ـ آیاتالاحكام تطبیقی: سازمان «سمت»، چاپ دوم: 1393
10ـ ترجمه و تعلیق بر مبانی تكمله المنهاج(دیات): سازمان«سمت»، چاپ اول:1394
11ـ حقوق جزای عمومی از دیدگاه فقه اسلامی (در دست ویرایش).
مقالهها:
1ـ بررسی احكام فقهی و حقوقی حمل و جنین (در پنج شماره)
2ـ بررسی احكام فقهی و حقوقی كودكان نامشروع.
3ـ حجب و حاجب و محجوب.
4ـ تعزیر یا تأدیب كودكان
(این هشت مقاله در فصلنامه دانشكده علوم قضائی به چاپ رسیده است).
5ـ مقاله »تشریح» (چاپشده در دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر آقای دكتر حداد عادل).
6ـ انتقال جنین (چاپشده در مجموعه مقالات پژوهشكده ابنسینا، سال 1380).
7ـ اهدای گامت.
8ـ بررسی مسئولیت مطلق در حقوق کیفری (مقاله مشترك)
9ـ پیشگیری وضعی از جرایم تروریستی(مقاله مشترك)
10 ـ بایستههای فقه و حقوق (گفتگوی مفصل با کیهان فرهنگی)
منبع: روزنامه اطلاعات، شماره 26495، دوشنبه 4 مرداد 1395
|