محمود فاضلی
حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی از تاریخنگاران نهضتهای اسلامی و از پیشگامان فعالیتهای بینالملل در حوزههای علمیه در تاریخ معاصر است که توانست با تحقیق، تألیف و ارتباط با اندیشمندان و مطبوعات جهان اسلام در پاسداری از اندیشه اسلامی و روشنگری تأثیر بسزایی داشته باشد. ایشان در هشتم اسفند 1398 پس از سالها مجاهدت و کوشش در راه اعتلای دین به علت ابتلا به کرونا درگذشت. صفحه «حافظه» روزنامه سازندگی در 31 فروردین 1399 با انتشار مقالهای با عنوان «فرهنگبان کوشا» علاوه بر اشاره به زندگینامه، به دیدگاه ایشان در رابطه با اخوانالمسلمین پرداخت. در اولین سالگرد درگذشت ایشان به دیدگاههای او درباره «فدائیان اسلام و نواب صفوی» میپردازیم.
مکتوبات خسروشاهی در رابطه با نواب صفوی
یکی از بهترین چهرهها برای دانستن بیشتر از مشی و مرام نواب صفوی، سید هادی خسروشاهی است که هم او را درک کرده است و هم پس از گذر سالها بر اندیشهها و تفکرات نواب تامل کرده است. او از این آشنایی چنین یاد میکند: «این آشنایی عمری بیش از پنجاه سال دارد. بنده از سال 1330 در تبریز، با مطالعه روزنامههای وابسته به فداییان اسلام مانند اصناف، نبرد ملت و غیره، با فداییان اسلام آشنا شدم. بعدها که به قم آمدم، آشنایی و روابط در قم و تهران بیشتر شد و من البته عضو جمعیت نبودم، بلکه مانند بقیه طلاب دوستدار یا هوادار بودم.»
تاکنون از خسروشاهی کتاب های درباره فدائیان اسلام به نام های «فدائیان اسلام؛ تاریخ، عملکرد و اندیشه»، «زندگی و مبارزه شهید نواب صفوی» و «مبانی فکری – فقهی مبارزات فدائیان اسلام» و «خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره شهید نواب صفوی» منتشر شده است. ایشان همچنین مقالات متعددی درباره فدائیان اسلام، تاریخ و عملکرد آنها و نیز زندگی و مبارزات نواب صفوی منتشر کرده است.
ایشان مجموعه خاطرات خود درباره «شهید نواب صفوی» را جمعآوری و منتشر کرد. این مجموعه شامل بخش هایی از خاطرات مستند خسروشاهی درباره حوادث دوران نهضت ملیشدن صنعت نفت و نوع فعالیت های فدائیان اسلام در صحنه سیاسی و نقش آن ها در به پیروزی رساندن ملیشدن صنعت نفت، به گواهی شاهدان عینی و عناصری است که خود حضور چشم گیری در عرصه اقدامات داشتند. خاطراتی که علاوه بر مسائل سیاسی روز مربوط به آن برهه و دوران پیش از آغاز نهضت، شامل مسأله فعالیت فدائیان اسلام در حوزه علمیه قم و برخورد مراجع، علمای بزرگ و طلاب حوزه علمیه قم با این جریان است.
خسروشاهی و اندیشه سیاسی نواب صفوی
خسروشاهی درباره اندیشه سیاسی نواب صفوی معتقد است: شهید نواب صفوی در اندیشه تأسیس یک حکومت اسلامی در ایران بود و با تکیه بر دانش کلی درباره لزوم تأسیس یک حکومت اسلامی اقدام کرد و کتاب خود را در این رابطه و قبل از همه جریان ها، تحت عنوان «اعلامیه فدائیان اسلام یا کتاب رهنمای حقایق» در سال 1329ش منتشر کرد. این کتاب نشان دهنده شور و شوق و عشق و علاقه مؤلف بر احیای اندیشه اسلامی در تشکیل یک حکومت اسلامی است.
خسروشاهی می نویسد: «شهید نواب صفوی معتقد بود که کارگزاران ارشد رژیم شاه، اگرچه مسلمان هم باشند، چون سپر دشمن هستند و هجمه دشمن هم صورت گرفته است، می توان آن ها را حذف کرد. اقدامات فدائیان اسلام در حذف عناصر وابسته به بیگانگان که عامل اصلی فساد و تباهی همه جانبه میهن اسلامی بودند، مانند یک عمل جراحی ضروری برای نجات جان بیمار بوده و هرگز هدف، حذف مهره سیاسی مخالف یا مهره فکری معارض نبوده است. با توجه به نوشتههای خود شهید نواب - که نسخه خطی آن پیش من موجود است - ایشان معتقد بود در دفاع از سرزمین و جامعه اسلامی اصولاً نیازی به اجازه مجتهد نیست. اگر دشمنان به بلاد اسلامی هجمه کنند، بر زن و مرد و کوچک و بزرگ واجب است که همه دفاع کنند و البته در بخش «الجهاد» تمام کتب فقهی ما آمده است که در چنین شرایطی احتیاجی به اجازه کسی نیست. مرحوم نواب میگفتند اکنون کفار هجمه بر اسلام کردهاند و اینهایی که جلو افتادهاند از قبیل رئیس الوزرا و امثال او، مسلمانانی هستند که سپر دفاعی کفار تلقی میشوند.
فداییان اسلام معتقدند از دیرباز به مال و جان و ناموس و دین مسلمانان از طرف کفار و اجانب هجوم شده است و هجوم به مال یا دستبرد به معادن زیرزمینی و غیره شروع شده و هجوم به جان با کشتن رجال مسلمانان آزاده پایهگذاری شده. فداییان اسلام دفاع در برابر هجوم وارده را بر خود واجب دانسته و معتقدند که در این هجومها که از طرف کفار نسبت به مسلمانان شده، بعضی از کارگردانان مملکت آلت دست بیگانه قرار گرفته و سپر کفار واقع شدهاند و چون آلت اجرا اینها هستند، بایستی با حذف و دفع آنها هجوم را دفع کرد. فداییان اسلام اعتقاد داشتند روزی که دفع هجوم باعث هجوم شدیدتری نشود و مملکت و اجتماع دستخوش طوفان حوادث مضر سیاسی نگردد، بایستی قیام کرد و ایادی بیگانه و هجومش را دفع کرد.
به باور خسروشاهی مبارزات مسلحانه فداییان اسلام از اعدام کسروی مدعی پیامبری آغاز شد چرا که پس از مباحثات مستقیم و مفصل نواب صفوی با او، نتیجهای حاصل نشد.به نظر من احمد کسروی، بسیار خطرناکتر از باب و بها بود، چون هم سواد ملائی داشت و هم با چندین زبان دنیا آشنا بود. اگر کسروی چند صباحی دیگر زنده مانده بود اکنون ما با پدیده خاص و حزب «پاکدینی» فراگیرتر و مضرتر از بهائیگری در سطح جهان روبهرو بودیم. باب و بهاء خود را استمرار راه امامان شیعه و حتی «باب» را نماینده آن حضرات مینامیدند، اما کسروی اصولاً معتقد شده بود که دوران اسلامگرایی به پایان رسیده و تشیع را هم به طور مطلق قبول نداشت.
منبع درآمد فدائیان اسلام
خسروشاهی اساسا پرداختن به «منبع درآمد»، فدائیان اسلام را بیمعنی یا غیر منطقی دانسته و معتقد است: «نواب صفوی و یکی دو نفر دیگر از روحانیون همراه ایشان، در دوره طلبگی، معاشی بسیار پایینتر از بقیه داشتند. اعضای عادی فدائیان اسلام هم هر کدام شغلی داشتند و از راه کار و تلاش شخصی، امرار معاش میکردند. وقتی شهید نواب صفوی برای «هدایت» احمد کسروی میخواهد به ایران بیاید، هزینه سفر او را آیتالله سید محمود شاهرودی (دو دینار)، علامه امینی (پنج دینار)، شهید آیتالله سید اسدالله مدنی (پنج یا شش دینار) پرداخت کردند و او راهی ایران شد و در تهران برای گفتوگو به سراغ احمد کسروی در دفتر روزنامه «پرچم» رفت و پس از چند دیدار، چون انکار او را دید، تصمیم دیگری گرفت... و برای خرید اسلحه به سراغ آیتالله حاج شیخ محمدحسن طالقانی، امام جماعت مسجد شاهآباد رفت و او پول اسلحه را پرداخت کرد. زندگی بعدی نواب صفوی بسیار ساده و به دور از هر گونه تشریفات و در دو اطاق اجارهای در محله «دولاب» و به کمک حجتالاسلام والمسلمین شیخ مهدی دولابی میگذشت... و به قم هم که میآمد اغلب در حجره طلاب و یا در منزل دوستان و برادران بسر میبرد... تا آنجا که من یادم میآید رهبری فدائیان اسلام (نواب صفوی، سید عبدالحسین واحدی، سید هاشم حسینی) اغلب بدهکار بودند. همسر و فرزندان شهید نواب صفوی در دوران 22 ماهه زندانی بودن در حکومت دکتر مصدق، هزینه زندگی یومیه خود را نداشتند. تا آنجا که اینجانب اطلاع دارم، گاهی بعضی از علما قم مانند آیتالله نجفی مرعشی، آیتالله بدلا، و یا پدر همسر وی، مرحوم نواب احتشام رضوی از کمک مالی دریغ نمیکردند.
انقلاب اسلامی، حکومت مورد نظر شهید نواب
شهید نواب صفوی در اندیشه تأسیس یک حکومت اسلامی در ایران، با تکیه بر دانش کلی درباره لزوم تأسیس و یک حکومت اسلامی اقدام کرد. بیتردید این انقلاب، شکل کامل و ایدهآل نوع حکومت مورد نظر شهید نواب است و او در حقیقت شصت سال قبل و پیش از همۀ جریانهای سیاسی - مذهبی، خواستار ایجاد و برقراری چنین نوعی از حکومت بود. اما در تجربه اگر اشکالاتی میدید - که بیتردید در هر انقلابی دیده میشود - او هرگز به دنبال «تخریب» و «براندازی» نمیرفت، بلکه با عمل به تعالیم اسلامی در وجوب امر به معروف و نهی از منکر، در اصلاح کاستیها میکوشید و به نصیحت حکام و مسوولان امور میپرداخت و هرگز به خود اجازه نمیداد که با «زاویهگیری» انحرافی، بجای اصلاح امور، بر آن صدمه و لطمه وارد سازد.
مدعیان و دوستان نواب
پس از پیروزی انقلاب عدهای هم به علت سابقه آشنایی با فدائیان اسلام و یا بدون هیچ سابقهای در این زمینه، ناگهان به سازماندهی و تشکیل گروههایی به نام «فدائیان اسلام» با پیشوندها یا پسوندهای گوناگون مانند: «بنیانگذاران، وفاداران، یاران و جمعیت فدائیان» و غیره پرداختند که اداره بعضی از آنها بعهده کسانی بود که در دورۀ پیش از کودتای 28 مرداد، نه تنها از جمعیت فدائیان اسلام جدا شده و انشعاب کرده بودند، بلکه با نشر اعلامیهها و مقالاتی علیه شهید نواب صفوی، ناجوانمردانهترین اتهامات را بر ضد ایشان منتشر کردند و حتی یکی از آنها که ضمن ارتباط با اردشیر زاهدی، گروهی به نام «حزب خلق» درست کرده بود، در روزنامه ارگان خود خواستار «اعدام نواب صفوی» شد و عناصر دیگری به میدان آمده و میراث خوار خون شهیدان فدائیان اسلام شدند.
به اعتقاد خسروشاهی، از همه جالبتر به میدان آمدن آقای شیخ صادق خلخالی بود که ناگهان به عنوان «رهبر جدید فدائیان اسلام» به مصاحبه پرداخت! و چند نفر از عناصر مشکوک دور او را گرفتند، در حالی که چند نفر باقیمانده اصلی فدائیان اسلام، با او موافقتی نداشتند به ویژه که او به قول آقای عبدخدایی ـ از وفاداران شهید نواب صفوی ـ در خاطرات خود اصلاً ارتباطی با فدائیان اسلام نداشت «و من به او گفتم ما نیازمند نواب صفوی هستیم ولی شما نواب صفوی 25 سال قبل هم نیستید!»... البته آقای خلخالی با سوءاستفاده از تریبون مجلس، علیه آقای عبدخدایی سخنرانی کرد و پاسخگویی او هم البته بجایی نرسید! بعضی از این مدعیان دروغین، فاصله 180 درجهای با شهید نواب صفوی داشتند و عامل اصلی افول فدائیان اسلام، علیرغم تلاش و کوششی که به عمل آمد، عدم اخلاص در قول و در عمل و فقدان شرایط رهبری از لحاظ معنوی و اخلاقی، در مدعیان رهبری بود.
|